-
بچه ها...
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 10:35
بچه ها موجودات عجیب غریبی ان. به نظرم غیر ممکنه کسی خنده و شادی بچه ای رو ببینه و لبخند گوشه لبش نیاد. بچه ها به خدا وصلن. به فطرت پاک انسان وصلن. به نظرم اگه کسی با بچه ها حال نکنه، یه جایی از فطرتش دور شده. اگه یکی حوصله بچه ها رو نداشته باشه، اونجایی که باید واستاده باشه، وانستاده. خیلی از سرشت خودش فاصله گرفته....
-
حال بد
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 08:15
حالِ بد رو نباید به رسمیت شناخت. نباید باهاش کنار اومد. باید حتمن در اولین فرصت یه فکری برای بهتر کردن حالِ بد کرد. حالِ بد، اگه فکری براش نشه، میشه یه قسمت جدانشدنی زندگی. بدتر از همه اینه که آدم به داشتن این حالِ بد عادت میکنه و دیگه شاید زیاد دردش هم نیاد. مثل کسی که یه مریضی عفونی داره و درد هم نداره. مریضی کم کم...
-
الگوهای تکراری
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 13:56
چقدر مشکلات و مسائلی که ذهن آدما رو به خودش مشغول میکنه شبیه به هم هستن. فقط یه جاهاشون یه تفاوتهای کوچیکی با همدیگه داره که زیاد هم مهم نیست. بیشتر مشکلای آدما که خواب شب و آرامش روز رو ازشون میگیره، از الگوهای مشخصی پیروی میکنه. الگوهای تکراری و قابل پیش بینی. الگوهای تجربه شده توسط بقیه آدمها. تنها مشکل این وسط...
-
به یاد پدر
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 14:48
-
باید ها و نباید ها
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 14:28
نا رضایتی از زندگی، نتیجه فاصله بین چیزهایــیه که باید باشه و چیزهایی که واقعن هست. آدم توی ذهنــــش، یه باید ها و نباید ها یی در نظر میگیره و شرایط زندگی و محیطش رو مرتّبن با این باید ها و نباید ها میسنجه و معمولن کلی فاصله و تفاوت این وسط میبینه که اذیتش میکنه. اصولن چرا زندگی ما پُره از این بایدها و نباید ها ؟ باید...
-
عصبانیت
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 16:57
بهترین راه برای اینکه یکیو خوب خوب بشناسی، اینه که یه وقتی، کاملن بر عکس خواسته اش عمل کنی، خیلی خیلی ناراحت و عصبانیش کنی و منتظر عکس العملش بشینی. منتظر حرفایی باشی که توی همون حالت عصبانیت و ناراحتی بهت میزنه. اون حرفا، شاید دقیق ترین و خالص ترین حرفای دلش باشه. نا گفته نمونه که کار خیلی خطرناکیه. چون ممکنه تموم...
-
فقط همین!
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 13:42
چیزیم نیــــست، خرد و خمیرم؛ فقط همین! کم مانده اســــت بی تو بمیرم؛ فقط همین! از هر چه هست و نیست گذشتم ولی هنوز در عمق چشمــــــهای تو گیرم؛ فقط همین! * شعرش از هر کی هست، فوق العاده قشنگه. ** خب همه پُستا که نباید از خود آدم باشه. آدم یه چیز قشنگ هم دید اشکال نداره بذاره اینجا که خب...
-
بی پروایی
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 12:17
یه مدته به این نتیجه رسیدم که حس بی پروایی، حس بدی نیست. آدمی که بی پرواست، هیچ وقت اجازه نمیده حقی ازش ضایع بشه. هیچ وقت هیچ حرفی روی دلش نمیمونه. هیچ وقت هیچ احساسی توی قلبش زنده به گور نمیشه. هیچ وقت هیچ حس پشیمونی از نگفتنِ یه حرف یا انجام ندادنِ یه واکنش، سراغش نمیاد. هیچ وقت حس بد و تلخ "ایکاش" رو...
-
برهنگی احساسی
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 10:34
یه وقتایی آدم احساس میکنه یه آخر خط رسیده. احساس میکنه حتی یه دروغ بیشتر هم توی زندگیش نمیتونه به دیگرون و به خودش بگه. حتی یه بار دیگه هم نمیتونه به خاطر کس دیگه ای فیلم بازی کنه و احساس واقعیش رو مخفی کنه. حتی یه بار دیگه هم نمیتونه خودش نباشه و به چیزی که نیست تظاهر کنه. اون موقع است که آدم بینهایت خسته میشه. خسته...
-
زندانبان
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 11:54
جادویش کرده ای. زندانی اش کرده ای. در یک اتاق تنگ و تاریک. بدون هیچ هوایی. حتی بعضی وقتها یادت میرود غذای روزانه اش را هم بدهی. اینها به کنار. همه اینها را تحمل میکند. ولی حتی گاهی وقتها یادت میرود یک زندانی در گوشه زندان، منتظر توجه زندان بان است. میروی و مدتها خبری از تو نمیشود. شکایت هم که میکند در را میگشایی....
-
هزینه...
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 09:14
از برتراند راسل* میپرسن: "چرا یه مذهبی میترسه نسبت به اعتقاداتش شک کنه؟" برتراند راسل جواب میده: "چون همیشه با خودش فکر میکنه چجوری میتونم به تاولهای کف پام بگم تموم مسیری رو که اومدم اشتباه بوده؟" این یه مصیبت بزرگه که اکثر آدما گرفتارش میشن. نه فقط توی حوزه دین و مذهب. توی همه اعتقادات، باورها،...
-
عکس نوشته
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 09:42
-
ای فلانی! زندگی شاید همین باشد!
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 00:41
به نظر من آدم نباید انتظار داشته باشه فقط وقتی همه چیز سر جاشه بتونه بخنده و لذت ببره. چون قرار نیست هیج زمانی از راه برسه که آدم هیچ مشکلی نداشته باشه و همه چی آروم باشه. اون زمان هیچ وقت نمیاد یا اگه بیاد زود میره. زندگی همیشه پره از غم و غصه و در عین حال، خوبی و خوشی. اینها با هم آمیحته شده. همیشه، هم غم هست هم...
-
قضاوت...
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 13:26
-
آمد مگسی پدید و نا پیدا شد...
شنبه 19 مردادماه سال 1392 18:09
همیشه ی همیشه از مرگ میترسیدم و میترسم. فکر می کرد م با مرگ من ، قرار چه اتفاق بزرگی توی دنیا بیفته. اصلن برام قابل تصور نیست فکر کردن به اون ثانیه ای که همه ی دنیا بر قرار باشه، همه ی آدما زندگیشون سر جاش باشه و من نباشم! هیچ باشم. صفر باشم. از فکرش هم مو به تنم سیخ میشه. ولی نه برای خدا، نه برای دنیا و نه حتی برای...
-
عجب رسمیه، رسم زمونه...
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 01:25
دو ساله دیگه نمیتونم سالروز تولدت رو تبریک بگم بهت رو در رو. نه تنها من نمیتونم، بلکه هیچ کس دیگه ای هم نمیتونه. این روزا جای خالی محبت و یک روییت رو بیشتر حس میکنم. فقط اینو بدون، نه تنها من، بلکه هیچ کس توی خونواده هیچ وقت امکان نداره فراموشت کنه. افرادی مثل تو زشتی و کثیفی این دنیا رو از یادم میبردن. یادم مینداختن...
-
هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای؟
جمعه 11 مردادماه سال 1392 16:46
خواهش میکنم تا آخرش با دقت بخونید. نمیدونم این چه حکایتیه که ما با افراد و حتی چیزها، در نبودنشون بیشتر حال میکنیم تا در بودنشون. واسه همینه که آدما توی دنیای مجازی و توی اینترنت و توی وبلاگای همدیگه، با همدیگه بهتر و مهربونترن در مقایسه با دنیای واقعی. واسه همینه آدما بعد از مرگشون برای همدیگه عزیزتر میشن و عکسشون و...
-
شب قدر
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 09:36
امشب، شب قدره. یکی میگفت امشب به جای اینکه سعی کنید بیدار بمونید، سعی کنید بیدار بشید و چقدر حرف قشنگیه این حرف. به نظر من همه آدمای بزرگ تاریخ، علیرغم دین و مذهبی که داشتن، یه جایی از زندگیشون تصمیم گرفتن که بیدار بشن و شدن و نخواستن دیگه خوابشون ببره. امشب، تموم کینه هایی که از دیگرون به دل داریم بریزیم دور. اگه...
-
خسرو شکیبایی
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 09:20
خسرو شکیبایی می گفت: بعضی وقت ها، یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن، بعضی وقت ها، یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن. زمانه ایست که خیلی چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست. روحش شاد...
-
کابوس اسکیزوفرنیا
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 16:02
1- کابوس اسکیزو فرنیا ، گم کردن واقعیته. تصور کن متوجه بشی که آدما و لحظاتی که برات بیشترین اهمیت رو داشتن از بین نرفتن، نمردن؛ بلکه بدتر از اون. اصلن هیچ وقت وجود نداشتن. چه دنیای جهنمی برات درست میشه؟ چیزهایی که میبینی، شاید هیچ وقت خیال رفتن نداشته باشن. اما دیگه عادت میکنی نادیده شون بگیری و فکر میکنم اونها هم در...
-
آینه
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 15:34
اشیاء در آینه، از آنچه میپندارید به شما نزدیکترند...
-
لنگه های در
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 14:38
لنگه های چوبی درب حیاطمان؛ گر چه کهنه اند و جیرجیر می کنند؛ ولی خوش به حالشان که لنگه ی هم اند .
-
کرکره
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 14:35
آدما باید هر چند وقت کرکرشونو بکشن پایین... یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن : "کسی نمرده. فقط دلم گرفته....."
-
مگس
شنبه 29 تیرماه سال 1392 14:41
مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید، به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!! ای دو صد نور به قبرش بارد؛ مگس خوبی بود... من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد، مگسی را کشتم ...!* *این شعر از حسین پناهی نیست. من...
-
بدون من...
شنبه 29 تیرماه سال 1392 14:36
ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺳﺨــــﺖ ﻧﯿﺴـــــﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻣــــــــــﻦ ؟ ! ﺩﯾﺪﯼ که ﺻﺒﺢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻣـــــــــﻦ ! ﺍﯾﻦ ﻧﺒﺾ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑــــــــﯽ ﻭﻗﻔﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ… ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﻣــــــﻦ … ﺑﺪﻭﻥ ﻣــــــﻦ… ﺩﯾــــــﺮﻭﺯ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺳـــــــﺨﺖ،ﺍﻣﺮﻭﺯﻡ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ !… ﻃﻮﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ، ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻣــــــﻦ! گاهی گرفته ام، اینجا بدون تو تو چی؟ چگونه ای؟ آنجا بدون من؟
-
الخیر فیما وقع...
شنبه 29 تیرماه سال 1392 10:14
دیشب گوشیم رو دزدیدن. خیلی دوسش داشتم. نه به خاطر خود گوشی. به خاطر شماره هایی که توش save کرده بودم. آهنگا و سخنرانیهایی که گلچین کرده بودم. چیزایی که توش ذخیره کرده بودم و مهمتر از همه، خاطره هایی که باهاش داشتم. شاید این اتفاق، به خاطر نفرینی بود که دیشب کردم. برای یه نفری که برام عزیز هم بود، بد خواستم. همین بد به...
-
بوی اعتماد
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 01:53
هه جور عطر و ادکلن را امتحان کرده ای این چند وقت. عطرها و ادکلنهای گران قیمت را بیخیال. چند وقتی است عطر و بویی که قبلترها داشتی به مشامم نمیرسد. بوی اعتماد...
-
باز هم دلتنگی...
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 10:18
دلتنگ آغوشی شدم که دیگر هیچ وقت نمیتوانم حسش کنم. دلتنگ کسی که واژه ی "نمیتوانم" را در نگاهش زیاد دیدم. ولی در زبانش هرگز. دلتنگ کسی که یک "درست میشود" اش تمام نگرانیهای دنیای کودکیم را از بین میبرد. دلتنگ کسی که همنشین همیشه ی درد بود، ولی همیشه میخواست دردهایم را بکاهد. دلتنگ کسی که فاصله بین اخم...
-
سه پرده...
شنبه 22 تیرماه سال 1392 21:34
یک- جنگ، پدیده ایه که هیچ خیری توش نیست. برای هیچ کدوم از طرفین. هیچ چیزی منحوس تر و بی خیر و برکت تر از جنگ به دست انسان آفریده نشده. هیچ وقت تحت هیچ شرایطی و تحت هیچ هدفی، در هیچ جنگی شرکت نمیکنم... دو - خیلیا التماس دعای خیر دارن. مشکلات مردم خیلی عجیب غریب شده. زندگی برای بعضیا مثل یه کابوس شده که هر کاری میکنن...
-
نصفه نیمه ها
شنبه 15 تیرماه سال 1392 09:16
زندگیم پر است از نیمه ها، نصفه ها، ناقص ها، کارهای نیمه کاره، لذت های نصفه و نیمه، کارهای ناقص، خوشیهای ناتمام و نصفه و نیمه. این نیمه ها و نصفه ها، بیشترِ ذهنم را پر کرده. مجال نفس کشیدن، گاهی حتی به من نمیدهند این نیمه ها و نصفه های قدرتمند. چندین بار چندین لیست نوشته ام از نیمه کاره ها و نصفه ها. از چیزهایی که در...