روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

دیکته نا نوشته

کسی  رو میشناسم که هیچ وقت اشتباه نکرده.

کسی رو میشناسم که هیچ وقت زنش رو ناراحت نکرده.

کسی رو میشناسم که هیچ وقت ضرر مالی نداده.

کسی رو میشناسم که همه چیز زندگیش خوب و سر جاشه.

کسی رو میشناسم که هیچ وقت شکست نخورده.

کسی رو میشناسم که هیچ وقت غلط ننوشته.


وقتی کاری نکنی...

وقتی رابطه ات با زنت یا شوهرت عمیق نباشه اصلن...

وقتی هیچ وقت کار و کاسبی راه نندازی...

وقتی خودتو توی اتاق و دنیای کوچیک خودت حبس کرده باشی...

وقتی نخواسته باشی هیچ ریسکی توی زندگیت بکنی...

و وقتی هیچ وقت دیکته ننوشته باشی...

همه اون آرامشها رو تجربه میکنی.

آرامش دروغین بی ارزش.

دیکته نا نوشته هیچ وقت غلط نداره...

مدارا

محبت سلاحیه که همه آدما در برابرش یه جورایی رام میشن. حالا دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره. یه جورایی روی همه آدما جواب میده.

اینکه بی چشم داشت محبت کنی، فقط و فقط به خاطر اینه که زندگی خودت راحتتر میشه. اینکه سعی کنی همه آدمای دور و برت رو، فارغ از هر اختلافی که با هم دارین، بیشتر از اینی که الآن دوسشون داری، دوست بداری یه شیرینی خاصی رو وارد زندگیت میکنه. اینکه زیاد توی رابطه هات دو دو تا چهارتا نکنی و سعی کنی آدما از رابطه با تو لذت ببرن، باعث میشه خودت هم از رابطه با آدما لذت ببری. در حقیقت با بذل محبت و دوستی بی چشمداشت و گسترده به آدما، داری به خودت خدمت میکنی. اگه جواب بدی آدما رو نه تنها با بدی ندی، بلکه بهشون خوبی هم بکنی، نه تنها احساس احمق بودن بهت دست نمیده، بلکه احساس بزرگی هم میکنی. بذار آدما هر جوری میخوان در موردت فک کنن. اینکه انقدر روحت رو بزرگ کنی که نذاری بدی آدما جلوی خوب بودن و خوبی کردنهاتو بگیره، یه حس لذت وصف ناشندنی به زندگیت میده.

هر چند اینجوری بودن توی زندگی بینهایت سخته. ولی شاه کلید رسیدن به آرامش، بالا بردن توقع از خود و پایین آوردن توقع از دیگرونه. سخت گرفتن به خود و راحت گرفتن به مردمه.

کم کردن درگیری و چالش با خدا، خود، مردم و طبیعت مهمترین کاریه که برای رسیدن به آرامش میشه انجام داد.


پند من بشنو، به جز با نفس شوم و بد سرشت

با هــمه عالــم مــدارا کن، کمال این است و بس

ترین

از همین امروز ، وقتی بچه هایمان به مدرسه می روند ، به ایشان  بگوییم :


عزیزم ! من نمی خواهم تو بهترین باشی ، فقط میخواهم تو خوشحال و خوشبخت باشی .
اصلا مهم نیست که همیشه نمره 20 بگیری ، جای 20 می توانی 16 بگیری اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببر.

عزیزم :از " ترین" پرهیز کن ، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی.
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی .
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن.
همین.

یادمان هست که از وقتی به دنبال پسوند "ترین" رفتیم، خوشبختی از ما گریخت. از 19/75 لذت نبردیم چون یکی 20 شده بود.

از رانندگی با پراید و ... لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری در خیابان ، در حال خود نمایی بود.

از بودن کنار عشقمان لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیب او ، کمتر از بسیاری دیگر بود.
همچنین ، از خانه مان ، از شغلمان ، از درآمدمان ، از خانواده و دوستانمان و....

می خواهم بگویم تحت تاثیر آموزه های غلط ، بسیاری از ما فقط به " بهترین ، بیشترین و بالاترین " چسبیدیم ، در نتیجه تبدیل به انسان هایی افسرده و همیشه نالان شدیم..



تهمینه میلانی


اختلال احتکار...

اگه کمد لباسات پر از لباساییه که نمیپوشی، ولی دلت هم نمیاد به کسی بِدیشون...

اگه دفترچه تلفن موبایلت پر از شماره هاییه که سالی یکبار هم باهاشون تماس نمیگیری، ولی میترسی پاکشون کنی مبادا یه روزی بهشون احتیاج پیدا کنی...

اگه کشوی محل کارِت پر از کارت ویزیت آدماییه که هیچ وقت سر و کاری باهاشون نداشتی و نخواهی داشت، ولی برای روز مبادا نگهشون داشتی...

اگه  هنوز هر از چند گاهی با دوستانی در تماسی که هیچ وقت یادی ازت نمیکنن، ولی تو اگه یادی ازشون نکنی اضطراب میگیری و احساس بدی پیدا میکنی...

اگه هنگام خوشی و تفریح نگران تموم شدن خوشی هستی و غمِ تموم شدن اون لذت، نمیذاره به طور کامل لذت رو تجربه کنی...

اگه کمد اتاقت پر از خِرت و پِرتای کلّ زندگیته و هیچ وقت، هیچ کدومشونو نتونستی دور بریزی...

اگه ذهنت پر از عقایدیه که توی کل زندگی سراغت اومدن و همه شونو توی ذهنت جمع کردی و بیش از حد معمول روی عقیده ات پافشاری و اصرار داری...

اگه هنوز کتابا و دفترای دوران دبیرستان و دانشگاهتو نگه داشتی، بدونِ اینکه استفاده ات بشه...

اگه حساب پس اندازِ روزِ مبادایی داری که هیچ وقت تا حالا سَری بهش نزدی...

و....

هیچ کدوم از اینا نشونه ی خوبی نیست.

اگه این اختلال* رو داشته باشی، زندگیت همیشه پر از ترسه. پر از اضطراب و نگرانیه. نگرانیِ از دست دادن افراد و چیزهای زندگیت. ترس از اومدن یه روز بد، روز مبادا. جرآت نداشتن برای تغییر وضعیت. لذت نبردن از خوشیها. پر بودن ذهن و زندگی از چیزهای به درد نخور و دست و پا گیر و ...

تنها راهش هم دور ریختنه. باید جرأت کرد و تموم چیزهای به درد نخور زندگی رو کم کم و مرحله به مرحله دور ریخت. باید سَری به کمدها، کشوها، گنجه ها، صندوقها و حتی ذهنمون و زندگیمون بزنیم و شروع کنیم به یه خونه تکونی درست و حسابی...


*Hoarding Disorder





حال خراب

هیچ وقت در تاریخ انسانها تا به این حد در یک چیز خاص با هم مشترک نبوده اند.

در چیزی به اسم "حال خراب..."


...


سفرنامه باران

آخرین برگ سفر نامه باران این است:

که زمین چرکین است!