حال خوب....
متاعی است که این روزها، کمتر کسی آن را دارد. کمیاب شده اصلن.
باید کلی بگردی و بگردی تا کسی را پیدا کنی که حال بد نداشته باشد. حالا حال خوش پیشکش...
نمیدانم...واقعن بر سر اون مردم شاد دلخوش سر مست، چه بلایی اومد؟ چی شد که همه مون به اینجا رسیدیم؟
ﺧﺎﻟﻲ از ﻫﺮ ﺷــﻚ و ﺗﺮدﻳﺪ
ﻣﻴﺮم اون ﺑـﺎﻻﻫـﺎ ﻣـــــﻐﺮور
ﺗﺎ ﺑﺸﻴﻨﻢ ﺟﺎی ﺧﻮرﺷــﻴﺪ
ﺗـﻦ ﺑـﻪ ﺳـﺎﻳـﻪﻫـﺎ ﻧﻤـــــﻴﺪم
ﺑﺴﻪ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺳﺨﺘﻲ دﻳﺪم
اﻧــﻘــــﺪر زﺟـــﺮ ﻛــﺸﻴــــــﺪم
ﺗــﺎ ﺑﻪ آرزوم رﺳـــــــــﻴـــــﺪم
ﺑــــــــﺬار آدﻣـــــــﺎ ﺑـﺪوﻧــــــﻦ
ﻣﺸﻪ ﺑﻴــــــــﻬﻮده ﻧﭙﻮﺳـــﻴﺪ
ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮرﺷﻴﺪ ﺷﺪ و ﺗﺎﺑﻴﺪ
ﻣـــــﻴﺸـﻪ آﺳـﻤـﻮﻧﻮ ﺑـﻮﺳﻴﺪ
دلم میخواد یه بار هم که شده، دست کنم توی ماهیتابه و سیب زمینی بخورم و کسی بهم نگه نخور، کمه!
خب بیشتر درست میکنیم خب...
ای بابا!!!
یاد من باشد که تنهاییم را برای خودم نگه دارم ،. و بغض های شبانه ام را برای کسی بازگو نکنم. تا ترحم دیگران را با اظهار علاقه اشتباه نگیرم. یاد من باشد که فقط برای سایه ام بنویسم
همه از مرگ می ترسند من از زندگی بیهوده ی خودم
گاه آدمی در بیست سالگی می میرد ولی در هفتاد سالگی به خاک سپرده می شود.
دقت کردین راننده تاکسی هایی که بیشتر باهات گرم میگیرن و صحبت میکنن، موقعی که کرایه رو حساب میکنن بیشتر ازت میگیرن و تو روت نمیشه چیزی بگی؟
بعضی از آدمای دور و برمون هم همینطوری ان. هر چقدر بیشتر باهات گرم میگیرن باید منتظر باشی ببینی کجا میخوان یه چیزی رو دولا پهنا باهات حساب کنن یا یه درخواستی ازت دارن که توی رودربایستی قرارت میدن و مجبورت میکنن قبولش کنی یا ...
از بعضی از صمیمیتها باید ترسید...
یکی بود یکی نبود....مال قدیماست.
الآن همه باشن و تو نباشی، هیچ کس نیست!
تو نباشـــی من از آینده خود پیرترم
از خرِ زخمـــی ابلیس زمین گیر ترم
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بیرحم تریــــن زاویه ســــــاطورم