روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

فلسفه عاشورا

حسین نه به دنبال قیام بود نه به دنبال به دست آوردن حکومت. نه به دنبال جنگ با یزید. نه به دنبال گرفتن حق خودش. از همون لحظه ای که از مدینه خارج شد.(فخَرجَ منها خائفاً یتَرغّب). میخواست حفظ امنیت خودش و خاندانش رو بکنه. به محمد بن حنفیه هم میگه امر به معروف و نهی از منکر میکنم. اگر مردم پذیرفتند که پذیرفتند؛ اگر نپذیرفتند "صبر میکنم"؛ نه اینکه شمشیر دست بگیرم و بجنگم. (اُریدُ ان امَرَ بالمعروف و اَنهی عَن المُنکر...فَمَن قَبلَنی بقبول الحق فالله اولی بالحق و من ردّ علیّ هذا فاصبر ...).

بهش میگن خودت چرا داری از مدینه خارج میشی میگه من به اراده خودم خارج نمیشم. این قوم قصد جان منو کردن. به خاطر امنیت خودم و خونوادم به مکه میرم و اگه اونجا برام امن بود به صورت دائمی همونجا میمونم. (و اِنّی اَقصد مکه. و اِن کانَت بی امنٌ اقمتُ بها دائما). در مکه به ایشون خبر میدن میخوان ترورت کنن و حریم خدا رو بشکونن. میگه جان من ارزش این رو نداره که حریم خدا شکسته بشه. من از مکه خارج میشم. در همین اثنا نامه مینویسن از کوفه که اگه بیای اینجا ما امنیتت رو حفظ میکنیم. امام حسین برای حکومت به کوفه نمیرفت. برای حفظ امنیت خودش و خونوادش به کوفه میرفت. وگرنه کدوم آدم عاقلی زن و بچه و طفل شیر خوارشو میبره جنگ؟

قبل از اینکه بره کوفه هم همه کارهای منطقی رو انجام میده و مسلم رو میفرسته کوفه تا از ادعای کوفیان مطمئن بشه. وقتی هم میفهمه ادعای کوفیان پوچ بوده، قصد برگشتن میکنه که حر راهش رو میبنده و میگه نه میزارم برگردی نه بری کوفه. در مصاف با سپاه حر بن یزید ریاحی دو بار سخنرانی میکنه.میگه اگه منو نمیخواین منو آزاد بذارید تا برگردم و برم یه جای امن. ( و اِن کُنتُم لِمقَدَمی کارهین، انصرف عنکم الی المکان الذی جئت منه الیکم) .من قصد جنگ ندارم.

 امام حسن مجتبی هم به خاطر خون ریخته نشدن بین مسلمونا همون حکومتی رو که میگن حق مسلم شیعه است میده به کثیفترین آدم روی زمین. برای حفظ دماء مسلمین. وظیفه شرعی حسن و حسین و همه عقلای دنیا حفظ امنیت و جونشون بوده در وهله اول. به خدا اگه کسی بخواد حفظ جون و امنیت خودش و خونوادشو بکنه از وظیفه شرعیش فرار نکرده.  

در نهایت هم یزید،حسین رو مخیّر کرد بین دو راه. یکی پذیرفتن حاکمیت یزید و بیعت با اون(بر خلاف عهد نامه حسن و معاویه) و راه دیگه جنگیدن و مردن. هر انسان آزاده دیگری هم بین این دو امر مخیّر میشد، راه کشته شدن با عزت رو انتخاب میکرد. مثل حسین که این راه رو انتخاب کرد.

حسین واقعن مظلومه. نه بخاطر اتفاقایی که توی صحرای کربلا براش افتاد. نه به خاطر مصیبتهایی که سر خودش و خونوادش اومد. به خاطر کج فهمی ها و بد فهمی های ادمایی که ادعاشون میشه عاشقشن و دوستش دارن ولی برای رسیدن به مقصودهای دنیایی خودشون، فلسفه عظیم عاشورا رو به نفع خودشون دستکاری میکنن.

مظلومه، به خاطر کج فهمی های من، تو و میلیونها میلیون مدّعی دیگه.  

مظلومه به خاطر این همه سوء استفاده از هدف آزاد مردانه اش.

خیلی مظلومه...

باز هم سرقت

یادتونه گفته بودم موبایلمو دزدیدن؟

دوباره همون اتفاق افتاد.

فرقش با دفعه پیش یه چاقو بود که داشت شیکممو سوراخ میکرد!

قول به خودم

امروز به خودم یه قولی دادم.

اگه برای کسی کاری انجام میدم از این به بعد، سعی میکنم اون کار رو تموم و کمال انجام بدم. درست و حسابی. کار نصفه و نیمه، حتی اگه کار خیری باشه که برای دیگرون انجام میدیم، به درد نمیخوره. این بهونه که وظیفه ام نبوده و لطف بوده، اصلن توجیه خوبی برای انجام ندادن درست و درمون یه کار نیست.

یا کار نمیکنم. یا اگه بکنم کاری میکنم درست و حسابی از آب در بیاد. حتی بهتر از وقتی که قرار باشه اون کار رو برای خودم انجام بدم.

کار نصفه و نیمه به در درد هیشکی نمیخوره.