روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

به آرامی

خیلی از تغییرها تو حسّای آدم به آرومی اتفاق می افته، اونقدر آروم که شاید فقط بعدها که به عقب نگاه میکنی متوجه این تغییرات میشی، و اونموقع که اینو کشف میکنی اونقدر برات عجیبه که باید چند بار خاطراتتو مرور کنی تا مطمئن بشی یه موقعی واقعیات یکسانو یه جور دیگه میدیدی.

خیلی بده که یه حس خوب بره و دیگه هیچ وقت برنگرده.

خیلی بده که یه حس بد بیاد و به این زودیا خیال رفتن نداشته باشه.

خیلی خوبه اگه خلاف اینا اتفاق بیوفته.

دروغ

میگه " همه چیز خوبه "

میگم " باورم نمیشه. اوضاع اینطور نشون نمیده "

میگه " باور کن خوبه. اگه باور نمیکنی انقد دروغ میگم تا متقاعد بشی "

چین، با مردمانی بسیار خوب.....

یه ماهیه برای سفر کاری اومدم چین. به مردماش که نیگا میکنم و به رفتاراشون دقت میکنم، از قضاوتای قبلی خودم درباره این مردم، خجالت میکشم. خیلی اخلاقای خوب دارن که اصلا فکرش رو هم نمیکردم. بارها و بارها به خودم گفتم کاش مردم کشور ما هم اینجوری بودن. همیشه فکر میکردم مردم کشورمون خیلی خوبن. ولی الآن، میبینم ما ایرونیا خیلی چیزا نداریم بچه ها. خیلی قسمتای زندگیمون ایراد داره. تا کی باید به هم تعارف تیکه پاره کنیم و توی خیالمون فکر کنیم بهترین مردم دنیاییم و همه مردم دنیا باید بیان از ما مهمون نوازی و مهربونی یاد بگیرن؟



مردمی بسیار بسیار مهربون، به هیچ وجه نمیتونی عصبانی یا ناراحتشون کنی. خیلی خیلی کار راه بنداز بدون هیچ چشم داشتی. همیشه خندون و واقعا مهمون نواز. اصلا از زیر کارشون در نمیرن و کم نمیذارن. اصلا کسی رو دو دره نمیکن یا سر کار نمیذارن. کسی رو مسخره نمیکنن. دروغ نمیگن. تمام سعیشون رو میکنن که مشکلت رو حل کنن یا راهنماییت کنن. حتی اگه مجبور بشن یه ساعت برای راهنمایی کردنت وقت بذارن. توی اداره یا مغازه که میری، انقدر تحویلت میگیرن و ازت پذیرایی میکنن که خجالت میکشی. به همدیگه و به دیگرون، خیلی احترام میذارن. برای ما ایرونیها که تشنه احترامیم، خیلی جالبه. خودشون رو اصلا نمیگیرن. از خداشونه که بهت کمک کنن. اصلا دو رو نیستن و اگه نخوان کاری کنن، خیلی راحت میگن نه. وقتی هم قبول کردن کاری کنن، با جدیت اون کار رو انجام میدن و خستگی توی کارشون نیست. اصلا هم غر نمیزنن. به هیچ وجه. هر چه قدر هم که کارشون سخت باشه، با جدیت و خوشرویی انجامش میدن.

من که واقعا عاشق سبک زندگی و مرام این مردم شدم. 

کاش یه خورده، از مسخره کردن مردم دنیا دست برداریم، از توهم خودمون بیایم بیرون و از این مردم و همه مردم دنیا، چیز یاد بگیریم...


یارگیری

یه دختری بخاطر اینکه تو پارتی دستگیر نشه خودشو از طبقه چندم یه ساختمون پرت میکنه و کشته میشه... . فکر کن به خاطر شرکتش تو این پارتی، مستحق مردن بدونیش!!!

چرا ناخودآگاه دوست داریم بقیه مردم هم مثل ما رفتار کنند؟ بنظرم هر چقدر انسان بیشتر احساس ضعف کنه بیشتر این احساسو داره. تا حدی که حتی تحمل نداره یه نفر یه جای دیگه، تو یه زمان دیگه یه جور دیگه فکر کنه. من اسم اینو میذارم یارگیری. آرامش بعضی ها در اینه که فکر کنن آدمای بیشتری شبیه اونا تو این کره خاکی وجود دارند، یا به عبارتی تیم اونا قویتره.

تصمیم

پسرک دستانش را لای موهایش فرو کرده بود و به گذشته خود می اندیشید. همیشه در زندگی خود از گرفتن تصمیمات بزرگ هراس داشت. در حقیقت، همیشه تصمیمات مهم زندگیش را آنقدر به تاخیر افکنده بود که روزگار به اجبار راهی مقابل پایش نهاده بود و او، باز هم از گرفتن تصمیم در زندگیش فرار میکرد. تنها تصمیمی که بارها و بارها در زندگیش گرفته بود، "هیچ تصمیمی نگرفتن" بود. هر وقت تصمیم بزرگی در راه بود، آن را به فردا، به فردا ها و به ماههای بعد موکول کرده بود. بعضی وقتا دردش هم گرفته بود. این بار هم از اینکه تصمیمش را به تاخیر افکنده بود، چنان ضربه ای خورده بود که بعید میدانشت دردش به این زودیها تسکین یابد. در حالیکه اشک میریخت، با خود اندیشید دیگر باید فکری به حال این قضیه بکند. به هر نحوی که شده و با هر روشی که هست، بنشیند و بیندیشد چگونه این ترس دائمی را از زندگی خویش دور کند و تصمیم بگیرد که از این به بعد، خودش برای زندگیش تصمیم بگیرد. نه دیگران. نه تقدیر و نه گذشت زمان. نباید مثل برگی باشد در مسیر رودخانه. هر چه پیش آید خوش آید، مزخرفترین شعار دنیاست. باید درست و حسابی، روی این مشکلش کار کند. به این اندیشید که فکر کردن درباره این مسئله را بگذارد برای وقتی که بتواند تمام انرژی اش را صرف آن کند. امروز خسته است. تازه، تلویزیون هم برنامه دارد. چند کار دیگر هم دارد. شاید فردا وقت خوبی برای پرداختن به این مسئله باشد. شاید هم پس فردا. یا ماههای بعد...



بیشتر فریاد اهل دوزخ، از به فردا افکندن کارهایشان است....


توجیه

برای سقوط اطرافیانش دلایل مختلفی درست میکنه. دلایل بشدت کشکی. چون نمیخواد کسی به جاذبه اعتقاد پیدا کنه. همش هم بخاطر اینه که از نیوتن بدش میاد.