روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

سوگند نامه

از این پس، تمام سعیم را میکنم که درباره هیچ کس بد نگویم.

از این پس، بدیهای مردم را به خودشان واگذار کنم و خوبیهایشان را در هوا میقاپم.

از این پس، سعی میکنم همه مردم را دوست بدارم، چنانچه خودم را دوست دارم و تا میتوانم محبت کنم و همه را با چشم عاشقانه ببینم.

از این پس، سعی میکنم شرایطی فراهم شود افراد پس از ملاقات با من، شاد تر و با انرژی تر از قبل آن باشند.

از این پس، بدترین حالتها را در نظر نمیگیرم و به حالتهای دیگر نیز می اندیشم.

از این پس، درباره مردم قضاوت نمیکنم. اگر خوبند و اگر بدند، مسئولیت من در رفتار با آنها تفاوتی نمیکند.

از این پس، بیشتر حواسم به خودم و قدرت آرامبخشی و آزاردهندگی رفتارها و حرفهایم هست.

از این پس سعی میکنم خوبیهای مردم را بیشتر از بدیهایشان ببینم.

از این پس حواسم هست که حرفها و رفتارهایم، شاید از آن چیزی که تصور میکنم؛ تأثیر گذار تر و مهم تر باشد...

از این پس جواب بدی را با بدی نمیدهم.

از این پس، آرامتر خواهم بود، آرامتر حرف خواهم زد و آرامتر رفتار خواهم نمود.

از این پس، عشق و مهربانی را محوری ترین عنصر زندگی  خود میدانم.

هم زبان

دلم پیامبری میخواهد که به زبان خودم سخن بگوید.* نه، سخن گفتن پیشکش، حد اقل زبان مرا بفهمد. این روزها، با هر پیامبری که سر راهم قرار میگیرد، نه به زبان، که به ایما و اشاره هم نمیتوانم رشته ارتباط ببافم.

دلم پیامبر همزبان و همدل میخواهد... 


* وَ ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا بِلِسانِ قَومِه. و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به زبان قومش تکلم میکرد. سوره ابراهیم. آیه 4


حقیقتهای تصمیم

این یه حقیقته که بیشتر مردم بر اساس احساسات و عواطفشون تصمیم میگیرن و بعدش سعی میکنن با منطق خودشون اون تصمیم رو توجیح کنن.

و باز این حقیقته که بیشتر آدما بعد از اینکه تصمیم گرفتن، اونقدر این توجیح خودشون رو جدی میگیرن که خودشون هم باورشون میشه تصمیمی که گرفتن، بهترین تصمیم ممکن بوده...

و باز این یه حقیقته که اگه بتونید به مردم القا کنید که تشنه شونه، میتونید به راحتی مجبورشون کنید تصمیم بگیرن لیوان دوم و سوم و دهم رو ازتون بخرن و خیلی وقتا توی زندگی، این ما بودیم که لیوان دوم و سوم و دهم رو خریدیم.

و باز این یه حقیقته که هیچوقت نمیشه بهترین تصمیم رو گرفت و هر تصمیم بگیری، یه تصمیم بهتر از اون وجود داره و اصلا شاید نباید دنبال بهترین تصمیها بود. چون هیچوقت یافت می نگردد!

و باز این یه حقیقته که همیشه تصمیم گرفتن بهتر از هیچ تصمیمی نگرفتنه.

و باز این یه حقیقته که هیچ تصمیمی نگرفتن خودش یه نوع تصمیمه!

و باز این یه حقیقته که اگه بتونی پیشنهادت رو جوری مطرح کنی که شنونده احساس کنه اگه پیشنهادت رو قبول نکنه، خیلی خیلی ضرر میکنه، حتما تصمیم میگیره پیشنهادت رو قبول کنه.

کلا منظوری نداشتم. فقط خواستم بدونید!



آینه دق...

یه وختایی از صبح که پا میشی حالت گرفته است. خودت هم نمیدونی چرا. شاید یه موضوعی اون پس ذهنت هست که سوزن تیزش رو هر چند وخ یه بار فرو میکنه توی قلب ذهنت و تا بیای بفهمی که چی بوده، خودش رو پنهون میکنه و فقط دردش میمونه. شاید احساسیه که مدتها بود که زنده بگورش کرده بودی و یه وختایی هوس میکنه سر از قبرش در بیاره و بشه آینه دق ات. شاید خاطره ای مبهمه که لابلای کوچه پس کوچه های زندگی شلوغت به عمد یا به سهو گمش کردی و خودت هم نمیدونی کدوم خاطره است. هر چی هست، حتما بی دلیل نیست و  اصلا هم حس خوبی نیست...