روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

expectation

Ever since I lost Hope, I feel much better

ترس...

وقتی با دقت و درست و حسابی به رفتارای زندگیم نگاه میکنم، میبینم ریشه خیلی از رفتارها، حرف ها و حتی طرز فکرام، ترسه و نه اشتیاق و انگیزه. ترس از بی پولی، ترس از تنها شدن، ترس از طرد شدن، ترس از مسخره شدن، ترس از دست دادن رفقا و اطرافیان، ترس انجام دادن کارهای جدید، ترس ابراز وجود، ترس از قوی بودن، ترس از تمام شدن منابع، ترس از شکستن حصارها و قفسها، ترس از رها شدن، ترس از واقعیت، ترس از زندگی کردن اونجور که خودم میخوام...

تا وقتی که نتونم دلیل انجام کارهام رو از ترس به اشتیاق تبدیل کنم، نمیتونم اونجور که باید و شاید، شاد باشم...



خیلی دیر...

نمیدونم چرا توی زندگیم، به همه چی دیر میرسم. انگار کلن همیشه از حوادث روزگار یه قدم عقب ترم. وقتی شروع به انجام کاری میکنم میبینم اگه اون کارو مدتها قبل انجام داده بودم خیلی بهتر بود و الآن دیگه نمیتونم یه لذت واقعی از انجام اون کار ببرم. خیلی از فکرایی که به سرم میزنه، باید ده سال پیش به سرم میزد نه الآن. انگاری همیشه توی یه دنیایی از بیخبری اسیر بودم و وقتی به خودم میام، میبینم دیر شده. چقدر هم دیر شده. همیشه از اینکه وقت انجام کاری گذشته، حسرت خوردم. تازه میخوام شروع به انجام کارهایی کنم که خیلی وقته زمان مناسبشون گذشته. همیشه همینطور بوده. تاریخ های انقضای حوادث زندگیم، گم شدن.  شاید حتی به دنیا اومدنم هم دیر بوده.
 ولی از یه چیز مطمئنم. اگه به همین منوال ادامه پیدا کنه، مُردنم تنها چیزیه که نه تنها بهش دیر نمیرسم، بلکه خیلی زود بهش میرسم.

تصمیم هایی برای لحظه ها و ثانیه ها

خیلی وقتا حالمون بد میشه. به خاطر چیزای بزرگ و چیزای کوچیک توی زندگیمون. احساس ناراحتی و افسردگی داریم. احساس بی حوصلگی و تنبلی. نمیدونیم باید چیکار کنیم و چه تصمیمی بگیریم.

یه راه جالب برای اینکه بتونیم حالمونو بهتر کنیم اینه که حواسمون به ثانیه ثانیه زندگیمون باشه. توی هر لحظه ای که هستیم، ببینیم چه تصمیمی باید بگیریم. فقط برای اون لحظه، مستقل از لحظات دیگه و بدون اینکه بخوایم فکر کنیم به بقیه روزمون. به بقیه روزهامون. ببینیم آیا اگه اون تصمیم رو بگیریم به نفعمونه؟ ایا اون تصمیم کوچولو، کار درستی به حساب میاد؟

مثلا صبح که داریم در اتاق محل کارمونو باز میکنیم و همکارمونو میبینیم، بدون در نظر گرفتن کوهی از مشکلات و درگیریهایی که داریم، میتونیم تصمیم بگیریم بهش یه لبخند بزنیم و البته که لبخند زدن کار درست تریه نسبت به بی تفاوت گذشتن. یا وقتی یه ظرف پر از شیرینی جلومون گذاشتن و ما از مشکل قند خون رنج میبریم، میتونیم بدون در نظر گرفتن بقیه مسایل زندگیمون، برای اون لحظه تصمیم درست بگیریم و شیرینی نخوریم. وقتی ذهنمون با یه دغدغه بزرگ درگیره و همون لحظه عزیزمون میاد کنارمون، میتونیم فارغ از اون دغدغه، برای یه ثانیه اون مشکل رو کنار بذاریم و به جای بد خلقی و بد اخلاقی، یه لبخند محبت آمیز تحویلش بدیم و بعد از اون، باز به مشکلمون فکر کنیم. نباید به خاطر بی حوصلگیها و مشکلات بزرگ زندگیمون، بند رو اب بدیم و از گرفتن همین تصمیمات کوچیک زندگیمون نا امید و بی تفاوت باشیم. هر لحظه از زندگی، خودش به خودی خود، یه تصمیمه و اصلن زندگی ما هم مجموعی از همین لحظه هاست و اگه این تصمیمات کوچیک و بی ارزش زندگیمونو درست بگیریم، مشکلات بزرگ و دغدغه های جدی زندگیمون، یا اصلن پیش نمیاد و یا خیلی راحتتر حل و فصل میشن. اصلن به وجود اومدن مشکلات بزرگ و دغدغه های اساسی زندگی، به خاطر بی توجهی به لحظه های کوچک و نگرفتن تصمیمات درست برای ثانیه های کوچیک زندگیمونه. باور کنید زندگی خیلی راحتتر و قابل تحمل تر میشه با فکر کردن و تصمیم درست گرفتن برای همین ثانیه ها و لحظه ها بدون نگران بودن برای روزها و ماهها. واقعن این کارها شدنیه و واقعن حال ماها رو که تشنه حال خوبیم، به مرور زمان تغییر میده. اینکه بتونیم ثانیه ثانیه های زندگیمون و تصمیماتی که باید براشون بگیریم رو از همدیگه تفکیک کنیم.






نقش ما...

توی این دوره زمونه، همیشه میگن مسئولیت شادی و ناراحتی، خوشبختی و بد بختی، سرزندگی و افسردگی هر شخصی به عهده خودشه. میگن هر کسی مسئول زندگی خودشه و اگه توی زندگی شاد و خوشبخت نیست، تقصیر خودشه.

ولی به نظر من وقتشه از یه زاویه دیگه هم به موضوع نگاه کنیم.

گاهی ممکنه نگاه محبت آمیزی که از شخص منتظر و محتاجی دریغ میکنیم، کل زندگیشو نابود کنه. گاهی ممکنه یه جمله ای که به کسی میگیم، مسیر کل زندگیشو تغییر بده. ممکنه یه لبخند، یه اخم، یه چشم غره، یه نوازش چشمی، یه لحن عتاب آلود، نوازش کلامی و .... از اونی که ما فکر میکنیم، توی زندگیهای بقیه اثر داشته باشه. اثر آباد کننده  یا اثر ویران کننده.

ما آدما جدا از هم و توی غار زندگی نمیکنیم که خوشبختی و بدبختی، شادی و خوشحالی، سر زندگی و افسردگیمون تنها و تنها به دست خودمون باشه. ما تنها حیوانات اجتماعی هستیم که میتونیم حال همدیگه رو بهتر یا بدتر کنیم. ما تنها موجوداتی هستیم که حتی با یه نگاه، لبختد، حرف، طعنه، نوازش، تحقیر میتونیم مسیر یه  زندگی رو تغییر بدیم.

چه خوبه که سعی کنیم کاری کنیم که تأثیرمون توی زندگی بقیه، مثبت باشه. بتونیم یه حس خوب، یه تغییر خوب، یه حال خوب به این دنیای بد اضافه کنیم. مطمئن باشید توی زندگی آدما، اونقدر مشکل و دردسر هست که حسای بد همین جوری به زندگیشون اضافه شه، ما دیگه این حسای بد رو، بدترش نکنیم.