روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

فال

به چیزای ماورایی زیاد اعتقاد ندارم. ولی نمیدونم چرا هنوز فال حافظ میگیرم؛ و نمیدونم چرا هنوز هم نتیجه میگیرم ازش:


دانی که چیــــست دولت، دیدار یار دیدن

در کوی او گدایی بر خســــــــــروی گزیدن

از جان طمع بریدن آســــــــــان بُوَد ولیکن

از دوستان جانی مشـــــــــکل توان بریدن

فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل

چون بگذریم دیگر، نتوان به هـــم رسیدن



فراتر از ابرها

وقتی سوار هواپیما میشی، میری اون بالا بالاها، همه چیز به نظرت کوچیک میاد. حتی حس میکنی مشکلات هم کوچیکتر میشن و به اندازه ء وقتی که روی زمینی، اذیتت نمیکنن. یه جایی بالای ابرا، که تا چشم کار میکنه چشمات پنبه های ابر رو میبینن و خورشیدی که با تمام قدرت داره میتابه. فارغ از هیاهو و غوغای کثیف زمین.

دلم میخواد برم بالای ابرا و تک و تنها اونقدر فریاد بزنم تا حنجره ام پاره بشه....


این نیز بگذرد

یه کاریکاتوری بود، که سر یه آقا گرگه توی تله گیر کرده. بعدش کنارش نوشته بود: "اون موقعی که فک میکنی اوضاع از این بدتر نمیشه..."، بعدش یه کاریکاتور دیگه زیرش بود که یه آقا روباهه اومده و داره یه کارایی میکنه با آقا گرگه () و کنارش نوشته بود "میفهمی که اشتباه میکردی. اوضاع از این بدتر هم ممکنه بشه".

واقعا همینه ها. چرا هر اتفاق بدی میفته، یه اتفاق بد بدتر از اون میفته بعدش؟ انگار این غم و غصه ها و مشکلات، از سر آدم دست بردار نیست. جالبش اینه که آدم تا وقتی بلای بزرگتر سرش نیومده، فکر میکنه اصلا تاب و تحمل اون بلا رو نداره. ولی بعدش که بلا اومد و رفت و تموم شد، میبینه که اون بلا رو هم پشت سر گذاشته. بدون اینکه تغییر بزرگی توی زندگیش پیش بیاد.

خلاصه که "این نیز بگذرد..." و خوبیش هم به همینه ....

توقع

هر کسی رو میبینی واسه خودش یه مشکلایی داره. آدم روش نمیشه درباره مشکلای خودش با کسی حرف بزنه. آدم از هیچ کس نباید انتظاری داشته باشه. اگه کمک کنن، لطف کردن. اگه هم نکنن، هیچ ایرادی نداره. هیچ بایدی وجود نداره. آدم باس توقعشو بیاره پایین. اینجوری راحتتره. درستش هم همینه...

ابر، باران، سیل

دل آسمون که اینجوری میگیره، یاد خودم میفتم. یاد وقتایی که دل من هم میگیره. یاد وقتایی که دلم خیلی میگیره، ولی نمیتونم ببارم و سبک بشم. فقط باید منتظر یه نسیمی باشم که بیاد و ابرای دلم رو با خودش ببره. ببره جایی که فرصت باریدن هست. جایی که باریدن، نه تنها خجالت نداره، بلکه کلی هم منتظرشن.



خوش به حالت آسمون. اونقدر بزرگی که اگه اینجا هم نخواستی بباری، جاهای زیادی هست که برای باریدنت لحظه شماری میکنن. بلاخره دلت سبک میشه. بلاخره اونقدر سبک میشی که خورشید میتونه ازت عبور کنه. ولی وای به روزی که اونقدر جلوی باریدنت گرفته بشه که سیل بشه و همه چیز رو نابود کنه...