روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

استقبال از دلجویی

یه وقتایی که از یه چیزی ناراحت میشم و عصبانی، مواظبم رفتارم جوری نباشه و یا حرفی نزنم که کسایی که دوستم دارن و من براشون مهمم، حتی جرأت نکنن ازم بپرسن چمه. خب گناه دارن بنده خداها. اونا چه تقصیری دارن؟ دل نگرون میشن خب. اگه انقد بد بشم که حتی جرأت سوال پرسیدن هم نداشته باشن، خب خدا رو خوش نمیاد. جنبه ی ناراحت شدنم رو سعی کردم بالا ببرم. قبلنا اینجوری نبودم البته. ولی الآن حتی توی اوج ناراحتی و عصبانیت، از هر دلجویی از هر کسی که باشه، با آغوش باز استقبال میکنم. لذت میبرم که کسایی هستن که با ناراحتیم ناراحت میشن. و یا حد اقل نشون میدن که ناراحتن. ته دلم به همین چیزا گرم میشه. سعی میکنم دیگرون رو از دلجویی و حسی که بهم دارن پشیمون نکنم با بد خلقیا و بد اخلاقیام.

عشق و گناه

تا به حال به معنی این شعر دقت کردید:


دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گِل آدم بسرشتــــند و به پیمانه زدند


یعنی ملائکه اومدن درِ میخونه رو زدند و یه کم شراب گرفتند و خاک آدم رو با شراب قاطی کردن و گِل آدم رو ساختند و آدم از اون گِل به وجود اومد. یعنی خاک رو با آب قاطی نکردن که گِل من و تو رو بسازن؛ بلکه با شراب قاطی کردن. با شرابی که سمبُل عشقه و  بیشتر، سمبل گناه. این یعنی آدم هیچ وقت نمیتونه از این دو عنصر زندگی دور باشه. یعنی نمیشه دنیایی به وجود آورد که بدون عشق و بدون گناه باشه. یعنی اصلاً ذات من و شما با عشق و گناه تعریف میشه. یعنی از همون اول خلقت ما با عشق و گناه طراحی شده. توسط خود خدا اینجور طراحی شده. آدم ابوالبشر که خود خدا رو از نزدیک دیده بود  ()، نتونست گناه نکنه و گناه کرد  (هر چند در نهایت هم به واسطه عشق، عنصر دیگه ی جدایی ناپذیر خلقت، مورد مغفرت خدا واقع شد.)


ما به صد خرمن پندار ز ره چون نرویم؟

چون ره آدم خاکی به یکی دانه زدند.


اون که آدم ابوالبشر بود، با یه دونه گندم به گناه افتاد. آخه چطور ممکنه ما که خرمن خرمن وسوسه توی راهمون هست به گناه نیفتیم؟ چطور میتونیم ادعای عصمت و بی گناهی بکنیم وقتی گِلمون توسط ملائکه - که پاکترین موجودات هستی ان- با گناه سرشته شده؟


پدرم روضــــه رضوان به دو گندم بفروخت

نا خلف باشم اگر من به جویی نفروشم

 

همین!!*



* چیزایی که نوشتم، الهام گرفته از صحبتهای دکتر سروشه راجع به جامعه آرمانی از دید حافظ. به همتون توصیه میکنم صحبتهای ایشون رو تهیه کنید و گوش بدین. مخصوصا این سخنرانیشون رو  حتما گوش بدین. ضرر نمیکنین. امتحان کنید حتما. من این سخنرانیشون رو اینجا آپلود کردم. میتونید از اینجا گوش بدین و یا ذخیره کنین.

 

*برای اینکه سوء تفاهم پیش نیاد، توضیحاتی که در جواب کامنت دوستان نوشتم بخونید. منظور تأیید گناه نیست. منظور دسته بندی گناهانه به درجه اهمیت و بزرگیه که دارن. منظور اهمیت دادن به گناهان بزرگتره.

جای خوب

آدم زود به جاهای خوب عادت میکنه. وقتی میخواد از اونجاها دل بکنه، ته دلش یه ناراحتی حس میکنه. از طرفی، دیدن کسایی که دوسشون داری تشویقت میکنه به زودتر حرکت کردن و از طرفی، خوبیهایی که توی همین چند روزه از این جای خوب دیدی، نمیذاره با خیال راحت دل بکنی.

آدما واقعا به جاهای خوب زود عادت میکنن. زودتر از اونی که فکرشو بکنن.

الآن

تا به حال به کلمه "روز مبادا" فک کردین؟ روزی که ممکنه اوضاع از اینی که هست بدتر بشه؟ روزی که ممکنه چیزی رو که الآن میتونیم ازش استفاده کنیم اون روز بیشتر به دردمون بخوره؟ تا به حال دیدین کسایی رو که برای داشتن یه آینده خوب و مرفه، از لذتهای الآنشون به طور کامل دست میکشن؟

تا به حال دقت کردین چقدر به اشتباهات گذشتمون فک میکنیم؟ اونقدر بعضی وقتا عذاب وجدان میگیریم که آثار بدی که عذاب وجدان در روح و جسممون میذاره، از خود اون اشتباه بیشتر و بزرگتره. تا به حال چند بار این کلمات رو شنیدین "هرگز خودمو نمیبخشم"؟ یا به خاطر اتفاق بدی که توی زندگیمون افتاده، باقیمونده زندگی رو به خودمون و دیگرون تلخ میکنیم؟


پس حال چی؟ الآن چی؟ میدونید کلمه پرزنت در انگلیسی دو تا معنی میده؟ یکی یعنی "زمان حال". معنیی دیگه یعنی "هدیه." زمان حال واقعا یه هدیه است. واقعا با ارزشه. زندگی یعنی همین زمان حال. همین لحظه های کوتاه. همین شادیها و حتی غمهای کوتاه کوتاه که کنار هم زندگیمون رو شکل میدن. قدرشو بدونیم.


از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن

فردا که نیــــــــامده است، فریاد مکن

بر نامده و گذشــــــــــــــته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن.*






حکیم عمر خیام




زهد ریا

شعرای حافظ واقعا معرکه ان. مخصوصا وقتی به این زاهدا و ریاکارا گیر میده. همچی دلم خنک میشه که نگو...



باده نوشی که در او روی و ریایی نبود

بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست


*******

اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک

از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟


*******

گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا ورزد و سالوس، مسلمان نشود


*******

نصیب ماست بهشت ای خدا شناس برو

که مستحق کرامت گناهکارانند


*******

ز میوه های بهشتی چه ذوق در یابد؟

کسی که چاه زنخدان شاهدی نگزید؟


*******

می صوفی افکن کجا میفروشند؟

که در تابم از دست زهد ریایی


*******

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو


*******

ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم

با ما به جام باده صافی خطاب کن


*******

مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ

که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن


*******

دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات

مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش


*******

مگر به باده مشکین دلم کشد شاید

که بوی خیر ز زهد ریا نمی آید


*******

ز خانقاه به میخانه میرود حافظ

مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد


*******

حافظ مکن ملالت رندان که در ازل

ما را خدا ز زهد ریا بی نیاز کرد


*******

غلام همت آن نازنینم

که کار خیر بی روی و ریا کرد


*******

بشارت بر به کوی می فروشان

که حافظ توبه از زهد ریا کرد


*******

ز زهد خشک ملولم بیار باده ناب

که بوی باده دمامم دماغ، تر دارد


*******

توبه زهد فروشان گران جان بگذشت

وقت شادی و طرب کردن رندان برخاست


*******

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد

خانه عقل مرا آتش خمخانه بسوخت


*******

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست


*******

زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت

عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی


*******

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت


*******

از دست زاهد کردیم توبه

وز فعل عابد استغفر الله


*******

زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود

هم مستی شبانه و راز و نیاز من


*******

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی

به سیب بوستان و شهد و شیرم؟


*******

یا رب آن زاهد خود بین که به جز عیب ندید

دود آهیش در آیینه ادراک انداز


*******

زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار

ما را شرابخانه قصور است و یار حور


*******

برو ای زاهد خود بین که ز چشم من و تو

راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود


*******

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی مقام را


*******

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می

زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است


*******

گله از زاهد بد خو نکنم رسم این است

که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی


*******

بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد

از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی