روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

تو...

خط بطلانی بودی روی تز سقوط عشق....

که تموم واژه ها رو دوباره تعبیر کردی...


با کمی تغییر بر گرفته از آهنگ پدر- شاهین نجفی


تفاوت

آدما با هم خیلی فرق دارن. برداشتها و تفکراتشون در باره خیلی چیزها با هم فرق داره. معیاراشون ، چیزایی که خوشحالشون میکنه یا ناراحتشون میکنه، چیزایی که آزارشون میده، چیزایی که نمیتونن تحمل کنن، تعریفشون از خوشحال بودن و خوشبخت بودن، تعریفشون از جامعه خوب، برداشتشون از سبک زندگی ایده آل، برداشتشون از آرامش، برداشتشون از زندگی خوب. همه و همه واسه آدمای مختلف متفاوته.

یکی فکر میکنه خوشبختی یعنی آزادی بیان، یکی فکر میکنه خوشبختی یعنی در کنار مادر بودن

یکی فکر میکنه زندگی با هیجان بهتره، یکی زندگی آروم و بدون دغدغه رو میخواد

یکی سبک زندگیش بی برنامه است، یکی پر از برنامه و نظم و ترتیبه

دست اندازها و آسفالت بد خیابون یا تَرَک دیوار میشه یه مسئله ای که یکی رو اذیت میکنه، در صورتیکه یکی دیگه اصلن اونا رو نمیبینه و خیلی ایرادات بزرگتر رو هم نمیبینه. نه اینکه بیخیال و بیغمه. اصلن نمیبینه. خلقتش اینجوری. تربیتش اینجوریه.


اینا رو گفتم تا بگم اولاً اینکه خودمون رو با هیچ کس مقایسه نکنیم که ناراحت بشیم. هر کسی جای خودشه و زندگی خودش رو داره. هر کسی سبک زندگی خودش، دغدغه های خودش، خوشحالی های خودش، تعاریف خودش از مسایل مربوط به زندگی و ...داره.

دوماً اینکه از دیگرون انتظار نداشته باشیم دغدغه هاشون و خوشحالیهاشون عین دغدغه ها و خوشحالیهای ما باشه به خاطر این تفاوتها خودمون رو اذیت نکنیم.

سوماً اینکه به جای دیگرون تصمیم نگیریم و نگیم اگه جای اون بودم اینکارو میکردم یا نمیکردم. هیچ کس جای کس دیگه نیست و نمیتونه باشه.

چهارماً اینکه رفتارها و احساسات دیگرون رو به رسمیت بشناسیم. احساسات دیگرون رو به هیچ وجه مسخره نکنیم. معمولا و در بیشتر اوقات چیزی به اسم احساس درست و غلط وجود نداره. هر چی هست فقط تفاوته. همین!

پنجماً اینکه جو گیر نشیم و تحت تأثیر بعضی جوها قرار نگیریم. اگه چیزی رو دوست نداریم و یا دوست داریم، همه باید اینو بپذیرن و متفاوت بودن اصلن دلیل خجالت و انزوا نیست.

ششماً اینکه همین تفاوتهاست که زندگی رو واقعا زیبا میکنه. از این تفاوتها لذت ببریم.

روزهای امید

دیشب توی خیابون بودم. مردم خیلی خوشحال بودن. میخندیدن. کف میزدن. سوت میزدن، هلهله میکردن. مهربون شده بودن. خوب شده بودن. از خوشحالی مردم خیلی خوشحال شدم. یاد روزای خوب افتادم. روزای شادی. روزای امید. روزای قشنگی که داشتیم و مدتها بود طعم شیرین اون روزها از یادمون رفته بود. اشک توی چشام حلقه زد.

مردم خوبی داریم. زحمت زیادی لازم نیست تا مردم خوب بشن.

خدا کنه از این به بعد، بیشتر وقتمون به شادی کردنها بگذره...



پ.ن. دلم تنگه. برای خیلی روزا. برای خیلی چیزا.برای خیلی کسا...

کوتاه نوشته


دیر وقت رسیدم خانه.

مادرم گفت: بیرون چیزی خوردی؟

گفتم:آره...

گفت:کاش ما هم بودیم پس!


طفلکی نمیدانست چیزی که خورده بودم غصه بود و غصه بود و غصه بود

و چقدر هم تلخ بود!


یه اسم پاک...

خیلیا وقتی یه مشکلی براشون پیش میاد یا سنگینی روزگار رو روی دوششون احساس میکنن، یه دنیا غم میاد سراغشون. غم بی کسی و غم اینکه باید تنهایی برن به جنگ اون مشکل و دردسر. اضطراب از پا در اومدن زیر فشار اون مشکل به خاطر تنهایی و بی یاوری.  ولی من اینجوری نیستم.

وقتی غم، مشکل یا دردسری نزدیکم میشه یا روزگار کوله بار سنگین دردسر هاش رو به زور میذاره روی دوشم، اولین کلمه ای که به ذهنم میاد، تو هستی. میدونم تا وقتی که توی زندگیم هستی، هیچ وقت در برابر غم و غصه و مشکلات بیرحم زندگی تنها نیستم و این، خودش یه دلگرمی عمیقه به بزرگیه اسمت. میدونم خیلیها از این جور نعمتها محرومن و من چقدر خوشبختم که همیشه، میتونم به سختی و استقامت و پشتگرمی کوهی مثل تو اعتماد کنم و با چشمای بسته، خودم رو از پشت بندازم و مطمئن باشم یکی هست که با آغوش گرمش، هیچوقت نمیذاره پشتم، سردی زمین رو حس کنه. میدونم این حس رو نه تنها من، بلکه همه افراد خونواده نسبت بهت دارن و فقط کسی که حسش کرده میفهمه که چقدر این حس، شیرین و دوست داشتنیه.

اسمی که مدتهاست برام نماد دلگرمی و مهربونی و دوستیه. نماد اعتماد و صداقته. اسمی به پاکی "برادر"...

تولدت مبارک...


برادر همیشه کوچکترت....سرباز




ارزش

هر چیزی توی این دنیا قیمتی داره و باید به قیمت واقعیش خریداری بشه. نه کمتر و نه بیشتر. نه باید ارزش یه چیزی رو که نداریم، بیش از حد ِواقع  زیاد بدونیم و نه باید ارزش خیلی چیزای دیگه ای که داریم کمتر از حد واقع بدونیم. واقعا ًبا چرتکه انصاف باید به سراغ داشته ها و نداشته هامون بریم. این مطلب رو هم باید حتماً مد نظر بگیریم که برای به دست آوردن نداشته هامون، ناچار باید از خیلی از داشته هامون بگذریم و اینجاست که باید ترازوی سود و زیان به کارمون بیاد. ترازوی سود و زیان هر کسی هم با کس دیگه فرق داره. باید از ترازوی سود و زیان خودمون کمک بگیریم نه از ترازوی کسای دیگه.

آیا واقعا به دست آوردن اون چیزایی که میخوایم به دست بیاریم، ارزش از دست دادن تمام یا قسمتی از اون چیزایی که الآن داریم رو داره یا نه؟ و آیا واقعاً وقتی که به قیمت از دست دادن چیزایی که داریم، اون چیزایی که نداریم رو به دست آوردیم نسبت به الآنمون خوشحالتر و راضی تر خواهیم بود؟

شاید مهمترین تصمیمای زندگی در گرو همین پاراگراف آخر باشه...




پ.ن: شاید آدم نتونه ارزش چیزایی که داره و چیزایی که نداره رو درست ارزشیابی کنه. برای این کار میتونه از دو قشر کمک بگیره:

1- کسایی که چیزایی که ما الآن داریم رو داشتن، ولی اونا رو از دست دادن.

2- کسایی که چیزایی که ما آرزوی داشتنشون رو داریم رو خیلی وقته به دست آوردن.


ثانیه ها و ساعتها

چه تفاوت عمیقی است بین ثانیه ها و ساعتهای من و تو، و چه شباهت بزرگیست بین ثانیه های من با ساعتهای تو و ساعتهای تو با ثانیه های من.

هر ثانیه ی من بی تو، میشود ساعتها و هر ساعت تو بی من میشود ثانیه ای...


جملاتی از چند کتاب ...

- آدم خوب، آدم مُرده است!  (قلعه حیوانات-جورج اورول)


- چیزی شبیه یک روز مرخصی اضافی حین خدمت، کمی مهلت، فاصله بین دو پرانتز، یک لحظه لطافت. چند ساعتی که از دیگران ربوده بودیم...زندگی هنوز چند روز مرخصی برایمان اندوخته بود؟ و نیز چند تا دماغ سوخته؟ چند تا دلخوشی کوچک؟ کی همدیگر را از دست میدادیم و رشته ها چگونه میگسستند؟ (گریز دلپذیر- آنا گلوالدا)


- شیب هم می تونه سربالایی باشه و هم می تونه سرازیری باشه . سربالایی هم یجور سرازیری یه. سرازیری هم یجور سر بالایی یه. بستگی داره تو کجا باشی  و از کجا نگاش کنی. (حکایت عشقی بی قاف، بی سین، بی نقطه- مصطفی مستور)


- آدم باید به تعداد کسانی که می شناسد ماسک داشته باشد . (چهل سالگی - ناهید طباطبایی)


- اگر این زن ها نبودند و محض خاطر آنها نبود پسرها چه زود می توانستند مرد بشوند... زنها هی می ترسند و ما مردها را هم می ترسانند... (سو و شون - سیمین دانشور)


- سکوت من گذشته دارد . به خاطر آن بارها تشویق شده ام . هفت هشت ساله بودم که می دانستم هر بچه ای ان را ندارد .سکوت من اولین دارائی ام به حساب می آمد ...بارها مورد تحسین زن های خانواده مان قرار گرفتم به خاطر توداری ام . خیلی زود فهمیدم که به یک صندوقچه می مانم با دری کیپ و پر از راز. سالها بعد یاد گرفتم که حرف می تواند حتی مخفیگاهی بهتر از سکوت باشد . (پرنده من - فریبا وفی)


- قلب آدمی جانور درنده‌ای است ... و تو ای مسیح، تو هم نتوانستی او را آرام کنی .. (مسیح باز مصلوب - نیکوس کازنتزاکیس)


- اگر انسان فقط یکی را دوست بدارد و نسبت به دیگران بی اعتنا باشد پیوند او عشق نیست بلکه یک نوع بستگی تعاونی یا خودخواهی گسترش یافته است. اگر آدم واقعا و صمیمانه کسی را دوست داشته باشد حتما همه مردم دنیا و زندگی را دوست می دارد... (هنر عشق ورزیدن - اریک فروم)


- یک احساساتی هست، یک چیزهایی هست که نمی‌شود به دیگری فهماند، نمی‌شود گفت، آدم را مسخره می‌کنند ، هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می‌کند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است. (زنده بگور - صادق هدایت)


- روح ما از هرچه تشکیل شده باشد، مال من و او از یک جنس است (بلندیهای بادگیر - امیلی برونته)


- چه دشوار است قهرمان ماندن، دشوار نیست قهرمان شدن، چه دشوار است قهرمان ماندن (کلیدر - محمود دولت آبادی)


- بیا وداع کنیم. اگر بنا باشد کسی از ما بماند، همان به که تو بمانی، کینه‌ی تو به کار این دنیا بیش‌تر می‌آید تا عشق من! (کلیدر - محمود دولت آبادی)



در برابر خدا...


از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه، ای خدای قادر بی همتا

 

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف

بشکاف این حجاب سیاهی را

شاید درون سینه من بینی

این مایه گناه و تباهی را

 

دل نیست این دلی که بمن دادی

در خون طپیده، آه، رهایش کن

یا خالی از هوا وهوس دارش

یا پای بند مهر و وفایش کن

 

تنها تو آگهی و تو می دانی

اسرار آن خطای نخستین را

تنها تو قادری که ببخشائی

بر روح من، صفای نخستین را

 

آه، ای خدا چگونه ترا گویم

کز جسم خویش خسته و بیزارم

هر شب بر آستان جلال تو

گوئی امید جسم دگر دارم

 

از دیدگان روشن من بستان

شوق بسوی غیر دویدن را

لطفی کن ای خدا و بیاموزش

از برق چشم غیر رمیدن را

 

عشقی بمن بده که مرا سازد

همچون فرشتگان بهشت تو

یاری بمن بده که در او بینم

یک گوشه از صفای سرشت تو

 

یکشب ز لوح خاطر من بزدای

تصویر عشق و نقش فریبش را

خواهم بانتقام جفاکاری

در عشق تازه فتح رقیبش را

 

آه ای خدا که دست توانایت

بنیان نهاده عالم هستی را

بنمای روی و از دل من بستان

شوق گناه و نفس پرستی را

 

راضی مشو که بنده ناچیزی

عاصی شود بغیر تو روی آرد

راضی مشو که سیل سرشکش را

در پای جام باده فرو بارد

 

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه، ای خدای قادر بی همتا


فروغ فرخزاد...


تیر خلاص

ابرویت کمان میشود

و ریشخندت، تیر

تا اجزای تیر خلاصی* را بسازند  که بر پیکر بیجان عشقمان نواخته میشود.

دلم دخترک باکره اعتمادم را میخواهد

که عصمت اش را

همکاری ناباورانه و متجاوزانه تعصب و تعلل

به فنا برد...



تیر خلاص، تیری است که شلیک میشود تا مرگی را هدیه کند که از زندگی شیرین تر است.


پ.ن. یه تیر خلاص دیگه هم حاصل کمان "قامت خمیده مردم کشورم زیر فشار زندگی" و تیر "نا امیدیهای به قصد ایجاد شده در زندگی مردم" کشورمه که به پیکره بیجان ایران عزیزم پرتاب میشه...


پ.ن. میدونم این پستم با پست قبلیم تناقض داره. ولی احساس کردم حتما باید این پست رو بذارم. دیگه زیاد تلخ نمینویسم. قول میدم...