روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

من، آیینه، تنهایی


با اینکه هر روز، بارها و بارها خودم رو توی آیینه میبینم، ولی امروز وقتی خودم رو توی آیینه دیدم، یه لحظه وحشت کردم. کسی رو که توی آیینه بود اصلن نمیشناختم. نه از لحاظ قیافه، از هیچ جنبه ای نمیشناختمش. امروز واقعن احساس تنهایی و بیکسی کردم. حتی خودم هم خودم رو نمیشناسم دیگه. چقدر غریبه شدم با خودم. چقدر تغییر کردم. احساس بدی دارم. احساس میکنم کسی که توی آیینه بود من نبودم. پس من کجام؟ "من" ام  گم شده. حتی نمیدونم دیگه کجا باید دنبالش بگردم...



گوش های همیشه شنوا

بیشتر آدما برای شنیدن درد و دلت، ظرفیت محدودی دارن. ظرفیتشون که پر شد، خودت میفهمی که دیگه نباید از مشکلات و دردهات بهشون چیزی بگی. بعضیهاشون خودشون اونقد مشکل دارن که ظرفیت مشکل خودشون رو هم ندارن، بعضیهاشون هم نه اینکه نخوان بشنون. به خاطر اینکه طاقت دیدن درد و رنجهات رو ندارن، نمیخوان گوش شنوایی باشن برای شنیدن درد ها و مشکلاتت.

ولی تعداد معدودی آدم هستن دور و برمون که همیشه برای شنیدن هر درد و دل و مشکلی که برات پیش میاد ظرفیت دارن. همیشه علیرغم یه دنیا مشکلی که خودشون دارن، بی چشم داشت، همیشه آماده شنیدن و کمک کردن هستن. همیشه میتونی حساب کنی روشون. مطمئنی هیچ وقت خسته نمیشن ازت و از شنیدن درد و دلهای تکراریت. مطمئنی اگه یه درد و دلی رو هزار بار بهشون بگی، باز میشنون و کمکت میکنن. از گفتن دردها و مشکلاتت بهشون، احساس عذاب و سختی و ضعف نمیکنی.

این آدما جواهرن. خیلی خیلی ارزشمندن.

حقیقت

این حقیقتست که از دل برود، هر آنکه از دیده رود...