روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

ناتوانی...

بعضی دردا رو به هیشکی نمیوتی بگی. فقط باید تحمل کنی.

بعضی موقها یه بغض سنگین راه گلوتو میگیره. ولی نمیتونی آزادش کنی.

بعضی حسا رو نمیتونی به زبون بیاری. تجربه کردینیه فقط. هر چی بگی کسی نمیفهمه.

بعضی اتفاقا تعریف کردنی نیست. اونقد غیر قابل باور و دور از ذهنه که نمیتونی به کسی بگی.

بعضی زخما  رو نمیتونی از بین ببری. جاش میمونه. باید فقط صبر کرد تا دردش کمتر شه.

بعضی واقعیتها رو نمیتونی انکار کنی. باید فقط پذیرفتشون.

بعضی ثانیه ها رو نمیتونی زندگی کنی. فقط باید بگذرونیشون.


به جان تو...

"به جان تو..."

همیشه مقدس ترین قسم زندگی من است؛ تا آخر عمر.

به جان تو قسم که هیچ گاه این قسم را نمیشکنم.

آفتها

آفتها همراه همیشگی اخلاقها و خصوصیت های مثبت ما هستن. گاهی اوقات انقدر قوی میشن که اون اخلاق و خصوصیت مثبت رو به یه چیز بد تبدیل میکنن. مثلن آفت مهربونی، افتادن توی ورطه مهر طلبیه. آفت عزت نفس، مبتلا شدن به غرور و تکبره. آفت عشق و محبت، وابستگی و اذیت شدنه. آفتا میل به آرامش، گرفتار شدن به تنبلیه.

هر اخلاق خوبی رو با هزار زحمت و مشقت درون خودمون تقویت میکنیم، سریع آفتش هم از راه میرسه و سعی میکنه خرابش کنه. بعضی وقتا نداشتن یه اخلاق خوب بهتر از داشتنش اون اخلاق به همراه آفتهاشه. آفتها از اون جهت که خودشونو خیلی همشکل و هم قیافه چیزهای خوب و مقدس میکنن، خیلی ترسناکن. خیلی...

میترسم از آفتها...

فصلها




فصل ها ...


شبیه ناظم های مدرسه

فقط اسم عوض می کنند !

و هر کدامشان

طوری نیامدنت را 

به رخ من می کشند

که انگار خودشان

یک روز هم تاخیر نداشته اند !



کسری راد


سرعت زندگی

سرعت زندگیهامان خیلی زیاد است. آنقدر زیاد که گاهی خودمان هم از آن عقب میمانیم.

بیایید سرعت راه رفتمان را نصف کنیم. آرام قدم بزنیم.

سرعت غذا خوردنمان را خیلی خیلی کم کنیم.

آب را جرعه جرعه بنوشیم و با هر جرعه اش لذت ببریم.

آرامتر و عمیقتر کتاب بخوانیم.

آرامتر رانندگی کنیم. بوق نزنیم. با سرعت نرانیم.

آرامتر و طولانی تر دوش بگیریم.

چای خوردنمان طولانی باشد.

سیب را درست پوست بکنیم. شیک و تر و تمیز ببُریم و آرام آرام میل کنیم.

حتی آرامتر ورزش کنیم. و حتی آرامتر و عمیقتر فکر کنیم.

انگار ساعتها وقت داریم برای کارهایمان.

بیایید سرعت زندگیهایمان را کم کنیم.


موظف

ما موظف به خوشبخت بودن و شاد بودنیم.

هر لحظه ای رو  که غیر از این حالتها رو داریم، از دست دادیم.

رسیدن به آرامش

یک جای خیلی خیلی ساکت و خیلی خیلی تاریک پیدا کن. جایی که بتوانی تاریکی و سکوت محض را تجربه کنی. نه صدایی. نه نوری. نه هیچ چیز. جایی که اگر چشمانت را ببندی یا باز کنی برایت فرقی نداشته باشد. ولی با این حال، چشمانت را ببند. با خودت فکر کن. از جایی شروع کن که قدیمی ترین خاطره های کودکیت را به یاد می آوری. حتی، میتوانی از قدرت تصور خودت استفاده کنی. لحظه تولدت را، لحظه ای که برای اولین بار راه رفته ای، لحظه ای که زمین خوردی و گریسته ای. لحظه هایی که بازی میکردی. میترسیدی. لج میگرفتی. با گریه هایت گریه کن، با خنده های بچگی ات بخند. با ترسهایش بترس. با همبازیهایت بازی کن.

همینطور با زمان جلو بیا. چند سال قبل، چند ماه قبل، چند روز قبل، الآن...

چند روز بعد، چند ماه بعد، چند سال بعد. حتی لحظه مردنت.

سعی کن دقایقی طولانی را در این مدیتیشن بگذرانی. سعی کن همه زندگی ات را پیش چشمانت دوباره آفرینی کنی.

سعی کن هر چند وقت یکبار پروسه و روند زندگی ات را دوباره ببینی.

به نظر من، این بهترین راه رسیدن به آرامش است.