روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

نشانه ها....

نشانه ها...

خیلی وقتها، تنها چیزی که نمیگذاشت امید در دلم بمیرد، همین نشانه ها بودند. نگاه کردن یه برنامه تلویزیونی درباره چیزی که مدتهاست داری بهش فکر میکنی، یک تلفن غیر منتظره از یک دوست، شنیدن نا خودآگاه مکالمه دو نفر، خواندن  پیامی در اینترنت و خیلی چیزهای دیگر.

گاهی این نشانه ها آنقدر آرامم میکند که حس میکنم هیچ وقت از این آرامتر نبوده ام.

این نشانه ها، از سمت هر کس که میخواهند باشند، یا اصلن، نشانه باشند یا یک تصادف ساده، گاهی وقتها، تنها دست آویز خیلیها میشوند برای شاد بودن و حتی  زندگی کردن. 

کاش من هم میتوانستم گاهی اوقات، نشانه ای باشم برای کسی....



بلد نیستیم...

ما خیلی چیزها را بلد نیستیم. خیلی چیزها را یادمان نداده اند.

بلد نیستیم چطور تنهاییمان را پر کنیم و برای خود دوست پیدا کنیم. این را میشود از هزاران هزار رابطه خارج از چهارچوب فهمید.

بلد نیستیم چطور خوشحالی کنیم. این را میشود از ساعتهای بعد از اعلام توافق و بعد از راه یابی ایران به جام جهانی از خیابانهای شهر، فهمید.

بلد نیستیم چطور عزاداری کنیم. این را میتوان از محرمها و ماه رمضانها فهمید.

بلد نیستیم چطور اطلاعات  خود را زیاد کنیم. این را میشود از سرانه چند دقیقه ای خواندن کتاب فهمید.

بلد نیستیم عزت نفس داشته باشیم. این را میتوان از این همه وابستگیهای الکی در زندگیهامان فهمید.

بلد نیستیم چطور اطلاعات موثق به دست بیاوریم و منتشر کنیم. این را میشود از هزاران هزار پی ام که در طول روز بدون تفکر فوروارد میکنیم فهمید.

بلد نیستیم چطور عاشق شویم و نشان دهیم. این را میتوان از میلیونها ازدواج نا موفق و حسرتهای دلهای آدمها و اسیدهای پاشیده شده روی صورتها فهمید.

بلد نیستیم چطور عشق خود را نگه داریم. این را میتوان از این همه طلاقهای واقعی و عاطفی و زوجهای خواهر برادری در جامعه فهمید.

بلد نیستیم چطور همدیگر را تحمل کنیم. این را میتوان از این همه دلخوری ها در خانواده و دوستان فهمید.

بلد نیستیم به کار هم کار نداشته باشیم. این را میتوان از هزاران هزار پرونده در دادگاهها فهمید.

بلد نیستیم کسی را فقط به خاطر خودش دوست بداریم. این را میتوان از این همه فاصله ی بین آدمها فهمید.

آدمهای دوست داشتنی

هه آدمها هم خصلتهای خوب دارند و هم خصلتهای بد. هیچ آدمی هم از این امر مستثنی نیست.

ولی بعضی آدمها، انقدر دوست داشتنی اند که  انگار، باعث ظهور فقط خصلتهای خوب طرف مقابلشان میشوند. انگار خصلتهای بد آدمها، در برابر این انسانهای دوست داشتنی، خاموش و ساکت میشود. نمیدانم چه حکایتی است. ولی همه ما حتمن از این جور آدمها دور و برمان هستند. انگار هیچ کس نمیتواند با این آدمها بد تا کند.  انگار طعم این آدمها با آدمهای دیگر فرق دارد.

 این آدمها اگر نبودند، زندگی خیلی غیر قابل تحمل میشد.


قدر...

قدر...شب قدر....شب اندازه ها

شب قدر شب اندازه هاست. شب اندازه گیریها. شب اینکه بنشینیم با خودمان دودوتا چهارتا کنیم ببینیم قدر خودمان چقدر است. قدر خودمان را کشف کنیم. چه چیزهایی در زندگیمان وجود دارند که به قدر ما نمیخورند؟ چه چیزهایی در زندگیمان، از قدر ما بیشتر است و به قولی، از سرمان هم زیاد است؟ چه کسانی در زندگیمان هستند که پایینتر از قدر ما یا بالا تر از قدر ما هستند؟ 

قدر خود را کشف کنیم....

طعم تلخ دوست داشتن...

دوست داشتن با طعم ترحم و ترس....

از همه چیز این دنیا تلخ تره...

خیلی تلخ...


 سین-ب  تهران

دفترچه خاطرات...

شاید طبیعی نباشه، ولی هر چی سنم بیشتر میشه، داراییهام برام ارزشمند تر میشن. 

خونواده ام، دوستام .... و البته خاطره هام.

به خاطر همین یه چند وقتیه شروع کردم و خاطرات روزانه مو مینویسم. با اینکه هیچ وقت از این کار خوشم نمیومده، ولی فکر میکنم تنها راه حفظ روزها، دقیقه ها و ثانیه های زندگیم، همین نوشتن  هاست. 

دارم همه سعیمو میکنم تا از داشته هام، چیزی کم نشه...