روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای؟

خواهش میکنم تا آخرش با دقت بخونید.

نمیدونم این چه حکایتیه که ما با افراد و حتی چیزها، در نبودنشون بیشتر حال میکنیم تا در بودنشون. واسه همینه که آدما توی دنیای مجازی و توی اینترنت و توی وبلاگای همدیگه، با همدیگه بهتر و مهربونترن در مقایسه با دنیای واقعی. واسه همینه آدما بعد از مرگشون برای همدیگه عزیزتر میشن و عکسشون و یادشون همه جا بیشتر از زمون زنده بودنشونه. واسه همینه آدما قدر نعمتاشون رو بعد از از دست رفتنشون بیشتر میدونن. واسه همینه ما امام غایبمون رو بیشتر از امام ظاهرمون دوست داریم. واسه همینه منتظریم خدا توی خواب و از عالم غیب برامون نشونه بفرسته، ولی به این همه نشونه های جلوی چشممون بی اعتنا هستیم. واسه همینه ما کسی که از جونش بیشتر دوستمون داره و ما، با همه نقصها و کمبودها و کج و کوله گیهامون، همه دنیای اون هستیم رو به سادگی آب خوردن از خودمون ناراحت میکنیم، ولی پیش دیگرون و در غیابش میتونیم از خوبیها و مهربونیهاش بگیم و بگیم و بگیم. واسه همینه نارضایتی بیش از هشتاد درصد زن و شوهرا از ابراز نکردن علاقه شون به همه. واسه همینه این همه کسایی که دوستمون دارن و مثل پروانه دورمون میگردن رو نمیبینیم، ولی همیشه به یاد کسی هستیم که عشقمون رو زیر پا گذاشته، تحقیرمون کرده و طردمون کرده و رفته. واسه همینه به شهدای جنگمون درجه سپهبدی میدیم، ولی این همه جانباز جنگمون برای داشتن زندگی عادی، توجه و قدردانی رو ازمون گدایی میکنن. واسه همینه من احساس میکنم رفیقمو بعد از اینکه رفته آمریکا بیشتر دوست دارم و بیشتر دلم براش تنگ میشه در مقایسه با وقتی که ایران بود و بیخ گوشم. واسه همینه ما به نداشته هامون بیشتر از داشته هامون توجه میکنیم. واسه همینه رویاها و آرزوهامون بیشتر از ثروتهامون برامون ارزش داره. واسه همینه کسی که مریض میشه یا میمره عزیزتر میشه.

به پیر به پیغمبر به خدایی که میپرستیم، این مرده ای که الآن سنگشو به سینه میزنیم، همون زنده ایه که دیروز برای یه توجه و دوستت دارم شنیدن اشکشو در میاوردیم. به خدا اونی که رفته آمریکا، همونیه که وقتی ایران بود از شدت بی کسی داشت افسردگی میگرفت و ما توی خواب ناز غفلت بودیم. به خدا اینی که الآن مریضه و روی تخت بیمارستان، اننتظار مرگو میکشه، همونیه که وقتی سالم بود هزار بار به خاطر حرفای ما دلش گرفت و گریه کرد و ما عین خیالمون هم نبود. به خدا این وبلاگها رو همون کسایی مینویسن که دور و برمونن و منتظر توجهمون هستن. به خدا این شهیدا همون جانبازا و دور و بری های دیروزمونن که آدم هم حسابشون نمیکردیم. به بزرگی خدا، خدا نشونه هاشو از غیب و توی عالم خواب و وحی و معجزه نمیفرسته؛ میذاره جلوی چشامون تا ببینیمشون. ما برای همدیگه نشونه و معجزه ایم. به خدا لایک کردن استاتوسهای همدیگه توی فیسبوک یا توی وبلاگهای همدیگه، یک هزارم دوست داشتنِ همدیگه توی دنیای واقعی اثر نداره. وقتی یکی مُرد هیچ فایده ای نداره خوبیشو بگیم. وقتی زنده بود چند بار خوبیشو جلوی روش گفتیم و ازش تشکر کردیم؟ جنازه یه نفر رو بوسه بارون کنیم چه فایده ای داره؟ وقتی زنده بود، چند بار بوسیدیمش؟

همیشه برام سواله که چرا ما با چیزایی که دور و برمون حاضرن و جلوی چشمامونن، کمتر از چیزایی که غایبن و دیگه نیستن حال میکنیم؟ توی غیبت و حاضر نبودن چه خصلتی نهفته است که توی حاضر بودن نیست آخه؟

تُف به ما جماعت غایب پرست حاضر کُش. لعنت به ما مردم مُرده پرست زنده کُش. 

همین!


نظرات 23 + ارسال نظر
98سافت جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:05 http://98soft.r98.ir

سلام.وب بسیار دیدنی داری!!من که لذت بردم!امید وارم موفق باشی!اگه دوست داشتی بیا وب من و باهام تبادل لینک کن .خوش حال میشم اگه بیای98soft.rzb.ir

سراب بیابان جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:03 http://http://http://sarab-biaban.blogsky.com/http:/

واقعا خیلی درسته حرفای دله ؛ولی همه همه همینطورن کم و بیش ؛ یکی بیشتر یکی کمتر .شاید یک خصلت باشه ؛آره تو راست می گی واقعا همینطوره ولی نه بیشتر حال می کنیم ؛بلکه می بینیم دیگه نمی تونیم به هیچ وجه ؛جای جبران نداریم .حتی اگه خیلی هم دلمون بخواد . و یاد نگرفتیم رو در رو ابراز علاقه کنیم .رومون نمی شه . و شاید دلیلش این باشه که اونایی رو که حی و حاضرن و جلوی چشممون هنوز فرصت داریم ؛و هر وقت اراده کردیم می تونیم ابراز کنیم.ولی اونایی رو که از دست دادیم دیگه جایی برای جبران نیست.دیگه کاری از دستمون بر نمیاد .اونی که می ره سفر دور احساس می کنیم دیگه دستمون بهش نمی رسه؛وبرای ابراز دیره.دل تنگتر می شیم.البته که این اشتباه محضه که چون هست وفرست زیاد پس ................بــــــــــــــــی توجه ای .واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ممنونم از نظرت عزیزم...
واقعا این یه چرای بزرگه توی زندگی...

گندم جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:36

چون حکایت حکیاته از دست دادن
وقتی چیزی از دست میره عزیزتر نمیشه لااقل برای من وقتی حتی عزیزترین چیزو که از دست بدم اندازه دوست داشتن اون چیز برام یکیه چه قبل از دست دادن چه بعد از دست دادن شاید به خاطر اینکه من کلا به کوچیک ترین چیزای زندگیم به شدت وابسته میشم.
البته به نظرم ادما باید تو شرایط بحرانی واکنششون فرق کنه حضور بیشتر یا محبت بیشتر ولی این شرایط بحرانی نباید انقدر بحرانی باشه که برسه به مرگ.
اما بلاخره درسته همه تا حدودی اینشکلی هستن
میدونی من خودم شخصا چرا خیلی وقتا این ابراز محبتی که میگی و انجام نمیدم؟!چون از برخوردشون میترسم نه اینکه توقع هون محبتو داشته باشما ولی اینکه باهام برخورد خوبی نشه سرخوردم میکنه.
از نارضایتی گفتی اما چقدر قشنگ گفتی چقدر درست گفتی
چرا پستات انقد ادمو وادار به فکر میکنه؟انقدر تلگر میزنی به ما میترکیما

عزیزم...
اینا درد دله. چیزاییه که فکر خود منو خیلی مشغول میکنه. اونقدر مشغول میکنه که نمیتونم توی ذهنم نگهشون دارم دیگه.
کاش اینجوری نبودیم...

چکاوک جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 20:10 http://yazdan-paki1.blogsky.com/

سلام
واقعا جالبه چون یه مدتی ذهن منم درگیر این مسئله بود که برای چی تا یه عالم بزرگ یا فردی که تاثیر گذار بوده توی زمان خودش زنده بوده خبری نبود ازش ...از حتی وجود چنین آدمی بی خبر بودیم ولی همین که خبر از دنیا رفتنش مییچه تلوزیون شروع میکنه هر روز هر شب هر وعده از حرفاش میگه وما در حسرت این که چرا از وجودش بی خبر بودیم...
خوش بینتر باید باشیم به آدمای دورو برومون ازشون نه خدا بسازیم نه عفریته ...
سعی کنیم بخشیدنو یاد بگیریم تا کینه کینه روی هم تلنبار نشه و روز به روز ازشون فاصله بگیریم و حتی تا آخر عمر...وبعد بشیم ادامه دهنده ی مرده پرستان ،غایب پرستان...
باید قضاوت کردنو فراموش کنیم وقتی از دید طرف مقابلمون از ذهنش و از نیتش بی خبریم...
چقدر خوب بود اگر به جای بدیها خوبی ها رو نگه میداشیم وچقدر خوب بود که همیشه در حسرت چیزای از دست رفته و نداشته نباشیم وقدر عزیزانمونو بدونیم
ممنونم سرباز پست عالی و تاثیر گذاری بود...

ممنونم چکاوک عزیز...
تو هم خیلی خوب نوشتی...

تارا جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 20:29

میدونی تو وقتی یه کتابی رو از کتابخونه به امانت میگیری حتما میخونیش چون میدونی وقت زیادی برای خوندنش نداری و باید کتاب رو به کتابخونه برگردونی ولی وقتی کتابی رو میخری و اون کتاب مال خودته ممکنه تو خوندنش تعلل کنی و دیر تر بخونیش چون فکر میکنی همیشه وقت برای خوندنش داری و قرار نیست به کتابخونه برگردونیش.علاقه ی ما آدما به همدیگه هم همین طوریه.وقتی عزیزامون کنارمونن خیالمون از بودنشون راحته و فکر میکنیم همیشه وقت برای مهربونی کردن بهشون رو داریم اما وقتی دور میشن و میرن و دیگه نمیبینیمشون تازه میفهمیم نه برای ابراز محبت وقت نداریم.در واقع با دور شدن عزیزامون تازه غفلت رو کنار میذاریم.بیخود نیست از قدیم گفتن دوری و دوستی.

ممنونم تارا جان.
کاش میفهمیدیم همیشه وقت نداریم برای خیلی کارا...

فرزانه شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:13

سلاام
خیلی از مسائل در کنار هم جمع میشن تا آدم رو به این شکل میسازند ..ای کاش همه ما فرهنگ دیدن رو یاد میگرفتیم و این حقیقت کاملا صحت داره که غالب آدما همیشه به نداشته هاشون فکر میکنند...

ممنونم از حضورت و کامنتت...

دل نوشته شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:52 http://fun-thing.blogsky.com

کور شدم سرباز خیلی ریز نوشتی و فاصله خط هات زیاده ولی یه خط درمیون خوندم و دونستم چی نوشتی

آره تا بوده همین بوده. رسم دنیا همینه که قدر خودمون و اطرافیان تا محتاجشون نباشیم نمی دونیم

اکثراً این جورین حتی خود من... ولی نه کامل.... خیلی وقته که سعی کردم قدر اطرافیانم رو داشته باشم.... ولی باز یه جاهایی کوتاهی می شه...

ریز ننوشتم که؟ از همیشه درشت تر بود خب...

هنگامه شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:51 http://hengameharjomand.blogsky.com/

بخدا قسم من نمیدوستم تو این کارها را کردی

عاخه پسر چرا اینکارها را کردی ک الان نادم باشی

ممنونم از حضورت...

هنگامه شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:52 http://hengameharjomand.blogsky.com/

اما از شوخی ک گذشته همه اش درست بود چرا ما آدمها اینطوری هستیم؟؟؟


بیایید همگی بشینیم فک کنیم ؟؟

بلکه متحول بشیم

آدما، هیچوقت آدم نمیشن.

گل بارون شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:34

یه شعری بلدبودم مصرع اولش یادم نیست ولی مصرع دومش این بود فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت دقیقا حرفات ،حرف دل منم هست دردناکه وقتی کسی پیشته ازحالش غافلی بعدکه ازدستش دادی براش اشک بریزیو خاطراتشو زنده کنی اگه هرزن وشوهری بیتوجهیهای کوچیکشونو بزرگ میدیدن انقد طلاقاى عاطفى زیاد نمیشد جدایی فقط ومرگ نیست وقتى دونفر دیگه براى هم نگران نشن قلبشون براى هم نزنه یعنى براى هم مردن جاشونو چیزاى دیگه پر میکنه تازه اونموقع است که میفهمن اشتباه کردن ودیگه پشیمونى سودى نداره ببخش طولانى شد

امروز که محتاج توام جای تو خالیست.
فردا که بیایی به سراغم نفسی نیست...

گل بارون شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:25

یادم تومد امروز که در نزد توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت

آره. همین بود. از حافظ هم هست...

گل بارون شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:35

ببخشید اینجوری قاطی پاطی میشه با موبایل مینویسم اینجوری میشه

خواهش میکنم...

تارا شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 21:12

سرباز لینکیدمت.

ممنونم.
من شما رو همون روز لینک کردم.

آنیتا یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:42

واقعا همینطوره...منم قبول دارم ولی به قشنگی تو نمیتونم بنویسکم...

ممنونم عزیزم که سر زدی...

رویای تنها"زخمی ترازهمیشه یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 21:11

ای بابا آخره این پست روچقد عصبانی نوشتی
کلک رفیق آمریکایی هم داشتی و نگفته بودی؟؟؟
خلاصه ما همچنان ارادتمندیم

ممنونم از حضورت.
تو چرا زخمی تر شدی؟

سروش زندگی دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 http://www.soroshezendegi.blogsky.com

درست می گی ولی آدمها بعد از ازدست دادن عزیزاشون دائم داغدار نمی مونن یه چند روز حسرت می خورن و بعد با ابزار توجیه اون احساس گناه روهم فراموش می کنن. من بعضی موقع ها برای کسی که رفتهخیلی دلتنگ می شدم ولی بعد از گذشت یکی دو سال قیافه طرف هم یادم رفت چه برسه احساس گناه

همیشه هم اینطوری نیست و برای همه هم اینطوری نیست.
در ضمن، طولانی بودن زمانی که آدم خودش رو سرزنش میکنه مهم نیست. مهم عمق پشیمونی و سرزنشه که ممکنه زخمش تا آخر عمرش باقی بمونه

هستی دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:58 http://WWW.ha3tii.blogfa.com

وبدتر وتلخ تر و منزجرکننده تر اینه که همه این ـآ رو میدونیم امـآ هنوز هـم مثل ِ آدمای احمق و کسی که نمیدونه عمل میکنیم ...

دور از جون...
آره. مشکل ما ندونستن نیست. عمل نکردنه. همیشه هم همین مشکلمون بوده...

نسیم دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:39

همه ادما همینن تا ی تلنکر بهشون نخوره قدر نمیدونن...
خوبی داداشی؟

آره. همینطوره...
ممنونم. کم پیدا شدین.
امیدوارم همه چی بر وفق مراد باشه...

touska دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 23:48

خو منم رمزمیخوام چه معنی داره رمزمیزاری؟

:)

نجوا چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:03

بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم...

مرامتو عشقه سرباز

جدی همینجوریه دوستم...
آدما قدر همدیگه رو دیر میفهمن...

هنگامه چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 21:03

اتفاقا عباس کچل هم بهم همین و میگه تو هیچ وقت درست نمیشی

میشناستت دیگه...

شیدا جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:15 http://sheyda56nc.blogsky.com

بـه زنــده خــوب نــدیــدیـــم زمــرده بــد نـشنیدیــم

بـَدا کـه زنـده کُـشیـم مـا خـوشا کـه مـرده پـرسـتیـم



زجـیـبِ لطـف و محـبـت بـه زنـده نیسـت سخـاوت

بـیـاد بــودِ پـس از مـرگ چـه عـاشـقـانـه نـشستـیـم


و به قول همین شاعر (فضلی)

مــرنـج خـاطــرِ خــود را از ایـن قـصـور زمـانــه

کـه مـا بـه گـفتـه ی " فضلی" چنین ز روزِ الستیـم

چقدر با مسما بود این شعر.
واقعا همینطوریه...

آناهیتا پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 19:59 http://chiara.blogsky.com

نمی دونم چی بگم...

واقعیت همین است و جز این نیست.
متاسفانه..


می دونی, به نظرم یکی از دلایلش اینه که ما از واکنش آدما می ترسیم.
مثلا پیش خودمون فک می کنیم اگه خیلی به فلانی محبت کنیم پر رو می شه و این حرفا, یا برداشت سوء می کنه, یا هر اتفاق دیگه ای که نمی خوایم بیوفته.
دوست داشتنمونو واسه خودمون نگه می داریم
گاهی اوقات هم انقدر درگیر زندگی ایم که اصلا دیگرانو نمی بینیم. بعد که جاشون خالی میشه تازه می فهمیم این پازل با هیچ قطعه ی دیگه ای پر نمی شه..

چقدر تشبیه قشنگی بود. پازل. واقعا همینه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد