-
سه-هیچ
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 16:06
من هنوز خوشبینم. خوشبینی تنها کاری است که این روزها از دستم بر می آید. با خود تکرار میکنم: غم و غصه ها خواهند رفت. زندگی بار دیگر خواستنی خواهد شد. فعلا که سه-هیچ از زندگی عقبم. تا باز چه پیش آید و در کاسه نشیند...
-
این روزا دنیا واسه من، از خونه مون کوچیکتره...
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 09:06
این روزا دنیا واسه من از خونه مون کوچیکتره... موقع تولدم که میشه، حالم خراب میشه همیشه. یاد خیلی چیزا میفتم. ولی امسال، از هر سال بدتره. حس بدیه وقتی یه دفه، چند تا از عزیزانت از زندگیت برن بیرون. دلم یه اتاق دو در سه میخواد با دیوارای آینه ای ، بدون پنجره و هواکش ، با پنش تا پاکت سیگار یابیشتر با یه تلویزیون که همیشه...
-
فال
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 23:23
به چیزای ماورایی زیاد اعتقاد ندارم. ولی نمیدونم چرا هنوز فال حافظ میگیرم؛ و نمیدونم چرا هنوز هم نتیجه میگیرم ازش: دانی که چیــــست دولت، دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خســــــــــروی گزیدن از جان طمع بریدن آســــــــــان بُوَد ولیکن از دوستان جانی مشـــــــــکل توان بریدن فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل چون...
-
فراتر از ابرها
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 13:11
وقتی سوار هواپیما میشی، میری اون بالا بالاها، همه چیز به نظرت کوچیک میاد. حتی حس میکنی مشکلات هم کوچیکتر میشن و به اندازه ء وقتی که روی زمینی، اذیتت نمیکنن. یه جایی بالای ابرا، که تا چشم کار میکنه چشمات پنبه های ابر رو میبینن و خورشیدی که با تمام قدرت داره میتابه. فارغ از هیاهو و غوغای کثیف زمین. دلم میخواد برم بالای...
-
این نیز بگذرد
شنبه 17 دیماه سال 1390 12:48
یه کاریکاتوری بود، که سر یه آقا گرگه توی تله گیر کرده. بعدش کنارش نوشته بود: "اون موقعی که فک میکنی اوضاع از این بدتر نمیشه..."، بعدش یه کاریکاتور دیگه زیرش بود که یه آقا روباهه اومده و داره یه کارایی میکنه با آقا گرگه ( ) و کنارش نوشته بود "میفهمی که اشتباه میکردی. اوضاع از این بدتر هم ممکنه بشه"....
-
توقع
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 23:57
هر کسی رو میبینی واسه خودش یه مشکلایی داره. آدم روش نمیشه درباره مشکلای خودش با کسی حرف بزنه. آدم از هیچ کس نباید انتظاری داشته باشه. اگه کمک کنن، لطف کردن. اگه هم نکنن، هیچ ایرادی نداره. هیچ بایدی وجود نداره. آدم باس توقعشو بیاره پایین. اینجوری راحتتره. درستش هم همینه...
-
ابر، باران، سیل
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 11:54
دل آسمون که اینجوری میگیره، یاد خودم میفتم. یاد وقتایی که دل من هم میگیره. یاد وقتایی که دلم خیلی میگیره، ولی نمیتونم ببارم و سبک بشم. فقط باید منتظر یه نسیمی باشم که بیاد و ابرای دلم رو با خودش ببره. ببره جایی که فرصت باریدن هست. جایی که باریدن، نه تنها خجالت نداره، بلکه کلی هم منتظرشن. خوش به حالت آسمون. اونقدر...
-
تصمیم...
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 15:37
بابا الکی داری زور میزنی. .... هزار بار این تصمیمو گرفتی.... نچ....اینکاره نیستی... پیش خودت چی فک کردی؟ خداییش داری وقتتو تلف میکنی... قرارمون یه هفته دیگه. ببینم هنوز سر حرفت هستی یا نه؟ مطمئنم کم میاری... توبه گرگ مرگه... دیگه شخصیت آدم که شکل بگیره، نمیشه تغییرش داد.... اینا جمله های آشناییه که وقتی یه تصمیم بزرگ...
-
تغییر
جمعه 18 آذرماه سال 1390 21:30
بعضی وقتا به دوستام، به آشناهام و حتی به فامیلام که میرسم، میبینم چقدر رفتاراشون برام غریبه اس. چقدر همدیگه رو کم میفهمیم. کسایی که این همه بهشون نزدیک بودم، چرا اینجوری شدن؟ چرا انقدر فرق کردن؟ احساس میکنم خیلی از هم دور افتادیم. قبلا فک میکردم بقیه عوض شدن. یه مدته دارم به این فک میکنم نکنه این خود منم که عوض شدم؟
-
عزاداری
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 12:31
تنها چیزی که این روزا، اصلا حال و حوصله اش روندارم، همین عزاداریه. نه بی دین و ایمون شدم، نه چیزی رو مسخره میکنم. فقط میگم کاش میشد صدای هیچ عزاداری و مجلس غم و غصه ای رو نمیشنیدم. دیگه نمیتونم، و یا نمیخوام، به غم و غصه و عزاداری فکرمو مشغول کنم. به خدا دیگه بسّمه. گناه دارم به خدا... حد اقل دیگه از توانایی من یکی...
-
دروغ
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 00:13
دوست دارم اون آدمایی رو که دروغ میگن بگیرم خفه کنم. مخصوصا اگه از قبل، بهشون اخطار داده باشم که از دروغ بدم میاد. اونا هم با علم به این موضوع، باز تو چشام نگاه کنن دروغ بگن. آخه مرد حسابی، زن حسابی، آدم باش. توی این دنیا از همین یه کار بدم میاد؛ تو هم عهد، همین یه کار رو هی انجام بده... دیگه، دفعه دیگه ای در کار نیست....
-
مشکلات احتمالی
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 10:57
وقتی اطرافمو نگاه میکنم بنظرم میاد که نگرانی از آینده برای خیلی ها، مثل خودم، یه دلمشغولی روازنه ست. در حالیکه عملا بهترین کاری که میشه برای مشکلات احتمالی آینده کرد نه نگران شدن در موردشونه نه حتی سعی در پیش بینی دقیقشون؛ بلکه انجام دادن کارای الانمون به بهترین وجهه.
-
کارای ناتموم
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 19:24
قبلا فکر میکردم وقتی سی سالم میشه خیلی کارا انجام دادم. تقریبا سی سالمه. داشتم فکر میکردم کاش شصت سالگیم دیگه کار زیادی واسه انجام دادن نداشته باشم چون احتمالا وقت زیادی باقی نمونده. اونموقع دیگه زیاد باقی نمونده... .
-
پوست کلفتی
شنبه 14 آبانماه سال 1390 11:40
انسان، از اونی که فکر میکنه تطبیق پذیرتره. از اونی که فکر میکنه پوست کلفت تره. ممکنه قبل از اینکه توی یه شرایط خیلی خیلی بد قرار بگیری، فکر کنی که به هیچ وجه نمیتونی اون شرایط رو تحمل کنی و اگه اون شرایط بهت تحمیل بشه، حتما زیر فشارش، کم میاری. ولی وقتی بالاجبار توی اون شرایط قرار میگیری، میبینی که داری تحملش میکنی،...
-
به آرامی
شنبه 30 مهرماه سال 1390 19:51
خیلی از تغییرها تو حسّای آدم به آرومی اتفاق می افته، اونقدر آروم که شاید فقط بعدها که به عقب نگاه میکنی متوجه این تغییرات میشی، و اونموقع که اینو کشف میکنی اونقدر برات عجیبه که باید چند بار خاطراتتو مرور کنی تا مطمئن بشی یه موقعی واقعیات یکسانو یه جور دیگه میدیدی. خیلی بده که یه حس خوب بره و دیگه هیچ وقت برنگرده. خیلی...
-
دروغ
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 12:17
میگه " همه چیز خوبه " میگم " باورم نمیشه. اوضاع اینطور نشون نمیده " میگه " باور کن خوبه. اگه باور نمیکنی انقد دروغ میگم تا متقاعد بشی "
-
چین، با مردمانی بسیار خوب.....
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 11:14
یه ماهیه برای سفر کاری اومدم چین. به مردماش که نیگا میکنم و به رفتاراشون دقت میکنم، از قضاوتای قبلی خودم درباره این مردم، خجالت میکشم. خیلی اخلاقای خوب دارن که اصلا فکرش رو هم نمیکردم. بارها و بارها به خودم گفتم کاش مردم کشور ما هم اینجوری بودن. همیشه فکر میکردم مردم کشورمون خیلی خوبن. ولی الآن، میبینم ما ایرونیا خیلی...
-
یارگیری
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 13:34
یه دختری بخاطر اینکه تو پارتی دستگیر نشه خودشو از طبقه چندم یه ساختمون پرت میکنه و کشته میشه... . فکر کن به خاطر شرکتش تو این پارتی، مستحق مردن بدونیش!!! چرا ناخودآگاه دوست داریم بقیه مردم هم مثل ما رفتار کنند؟ بنظرم هر چقدر انسان بیشتر احساس ضعف کنه بیشتر این احساسو داره. تا حدی که حتی تحمل نداره یه نفر یه جای دیگه،...
-
تصمیم
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 13:15
پسرک دستانش را لای موهایش فرو کرده بود و به گذشته خود می اندیشید. همیشه در زندگی خود از گرفتن تصمیمات بزرگ هراس داشت. در حقیقت، همیشه تصمیمات مهم زندگیش را آنقدر به تاخیر افکنده بود که روزگار به اجبار راهی مقابل پایش نهاده بود و او، باز هم از گرفتن تصمیم در زندگیش فرار میکرد. تنها تصمیمی که بارها و بارها در زندگیش...
-
توجیه
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 14:37
برای سقوط اطرافیانش دلایل مختلفی درست میکنه. دلایل بشدت کشکی. چون نمیخواد کسی به جاذبه اعتقاد پیدا کنه. همش هم بخاطر اینه که از نیوتن بدش میاد.
-
جدی بگیر
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 22:54
چرا ایرانیا همیشه همه چیو به شوخی میگیرن. همه شون رو نمیگما. ولی خیلیهامون همینجوری ایم. همه چیو شوخی میگیریم و با مسخره بازی میگذرونیم. همیشه یه اثری از سر سری انجام دادن کارا و جدی نگرفتن کارا توی وجودمون هست. کلا شادیم. خیلی اخلاق بدیه به خدا. آدم رو بی هیچ جا نمیرسونه. بابا توی همه چیز که نباید شوخی و مسخره بازی...
-
آزادی
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 12:30
یه قفس پرنده آورده بود خونه. یه کم نگاش کردم بدجوری دلم گرفت. گفتم آزادش کن بره یا ببرش، اینجا نباشه. اونموقع دوباره فهمیدم چقدر آزادی رو دوست دارم.
-
مقصر
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 22:21
یه زلزله اومد و همه چیزو نابود کرد. اینجوریم میشه که یه اتفاق بدی بیوفته و هیچ کس مقصر نباشه، حتی من. حتی زلزله...
-
نقطه عطف...
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1390 00:25
زمان که میگذره، آدم دلبسته همون خاطراتی میشه که خودش ساخته شون. همیشه میگن خداحافظی سخته. ولی من میگم دوباره خداحافظی کردن خیلی سخت تره. این که از کسی خدا حافظی کنی، ولی دست روزگار دوباره اون رو سر راهت قرار بده. اونی که میدونی قرار نیست برات بمونه. میدونی قراره باز، ازش خداحافظی کنی. زود زود... سلامتی همه دوستایی که...
-
دور باطل
شنبه 15 مردادماه سال 1390 10:47
ما آدما خیلی وقتا عوض اینکه واقعا دنبال حقیقت باشیم، دنبال اینیم که ثابت کنیم اون چیزی که از قبل در واقع قبول کردیم حقیقت داره. وقتی هم با دلیلی، هر چند واهی، مبنی بر تأیید اعتقاد از قبل پذیرفته شده مون برمیخوریم حسابی هیجان زده میشیم. چقدر ساده ایم. چه راحت شرطی میشیم و تو یه دور باطل گاهی زندگیمونو به آخر میرسونیم...
-
خدا کنه
جمعه 7 مردادماه سال 1390 23:38
نمیدونم چه ام شده. باید یه بار دیگه برگردم و اون پستم درباره سرمایه های زندگی من رو دوباره خودم بخونم. فکر میکنم خیلی دارم در حق رفیقام بدی میکنم. رفیقایی که خیلی دوسشون دارم. ولی هی اذیتشون میکنم. خدا کنه صبرشون تموم نشه. بعضی وقتا،حس میکنم دارم تاوان دوری آرزوهام رو از نزدیکی رفیقام میگیرم و این خیلی بده. این روزا،...
-
انتقادپذیری
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 12:13
معمولا به رفتار دیگران دقت میکنم. خیلی از نواقص خودمو تو رفتارهای دیگران دیدم و تونستم برطرف کنم. با خودم میگم آیا ممکنه رفتاری داشته باشم که در عین اشتباه بودن، به نظر خودم خیلی درست و بجا باشه؟ این سوال رو زیاد از خودم میپرسم و دوست داشتم بعضی آدمهای دیگه هم این سوال رو از خودشون می پرسیدن. ما آدما خیلی از کارای بدی...
-
زندگی در حال
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 23:30
داری کار میکنی، فکرت توی خونه اس. توی خونه نشستی، فکرت سر کاره. کلاس میری، همه ش داری به مهمونی شب فکر میکنی. داری وسایل مهمونی شب رو آماده میکنی، همه ش فکرت به اتفاقای کلاسته. داری نماز میخونی، به مشکلاتی که ده ساله نتونستی حلشون کنی فک میکنی. یه لحظه میشینی به برنامه فردا و هفته بعدت فکر کنی، خاطرات زنده به گور شده...
-
بازی زندگی
شنبه 25 تیرماه سال 1390 13:33
زندگی بعضیا مثل بازیهای کامپیوتری میمونه. هی جون اضافی میگیرن. هیچ وقت game over نمیشن. اگه یه بار از پا در اومدن، بر میگردن به حالت save شده قبلی و دوباره از همون جا شروع میکنن و ادامه میدن. با این تفاوت که این دفعه، بیشتر و سریعتر پیش میرن. مطمئن هم هستن که حتما تا آخرش میرن. حتی اگه هزار بار بمیرن و دوباره مجبور...
-
بی عنوان
جمعه 3 تیرماه سال 1390 21:17
با خیلی کمبودها و نواقص کنار میای. به خیلی بداخلاقی ها عادت میکنی. یاد میگیری چشم پوشی کنی. یاد میگیری خودتو اذیت نکنی. یاد میگیری نبینی تا بتونی از بقیه لحظاتت لذت ببری. ولی یه وقتهایی میاد که از این همه دروغ حالت گرفته میشه. از این همه ناآگاهی. از این همه سوء استفاده... . تفاوت بین آدما گاهی زمین تا آسمونه. کسایی...