داری کار میکنی، فکرت توی خونه اس. توی خونه نشستی، فکرت سر کاره. کلاس میری، همه ش داری به مهمونی شب فکر میکنی. داری وسایل مهمونی شب رو آماده میکنی، همه ش فکرت به اتفاقای کلاسته. داری نماز میخونی، به مشکلاتی که ده ساله نتونستی حلشون کنی فک میکنی. یه لحظه میشینی به برنامه فردا و هفته بعدت فکر کنی، خاطرات زنده به گور شده هش سال پیش میاد توی ذهنت رژه میره.
چرا نمیتونیم فکرمون رو کنترل کنیم؟ چرا نمیخوایم توی لحظه حال حاضر باشیم؟ چرا نمیخوایم توی لحظه حال، منتظر دریافت الهامات و آگاهی های خدا باشیم؟ همون الهامات و آگاهیهایی که خدا ثانیه به ثانیه برامون میفرسته و مثل یه پستچی که بسته ای برامون میاره و اگه خونه نباشیم، ور میداره میره و دیگه دستمون بهش نمیرسه، دیگه از دریافتش محروم میشیم. چرا خودمون رو از این همه الهامات خدا در زمان حال، محروم میکنیم؟
چه خوبه همیشه در زمان حال باشیم تا هر وقت برامون چیزی میفرستن، باشیم تا بگیریش...
باز هم زیبا و زیبا و زیبا.
موفق باشی سرباز خوب
چرا جمع میبندی؟ من که خیلی هم میتونم فکرمو کنترل کنم!