روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

دروازه ای به بهشت...

بعضی موقعها میدونیم حال یکی بده، ولی خبری ازش نمیگیریم. بعضی وقتا میدونیم یکی داره با مشکلات و غم و غصه هاش عجیب و عاجزونه میجنگه و دست و پا میزنه، ولی سراغی نمیگیریم ازش. بعضی وقتا میدونیم روزگار چه جوری داره یکی از اطرافیانمون رو پرت میکنه این ور و اونور و له و لورده و خونی مالی میکنه، ولی یه زنگ هم بهش نمیزنیم. نه به خاطر اینکه برامون مهم نیست. بلکه به چند دلیل. یکی اینکه ممکنه مطمئن باشیم نتونیم کاری براش بکنیم و به همین خاطر نخوایم با مجبور کردن اون فرد به گفتن درد و رنجاش، دردشو بدتر از این بکنیم. یه دلیل دیگه اینه که انقدر خودمون غصه و غم داریم که دیگه توانی برای شنیدن درد و غمهای عزیزانمون نداریم و به خاطر اینکه از خودمون و آرامش ذهنی خودمون محافظت کنیم و حال خودمون بدتر نشه، حاضر نیستیم درد و غصه های عزیزمون رو بشنویم و یه جورایی خودمون رو میزنیم به نشنیدن و بیخیالی و ....
ولی بخدا اگه هر کسی که مشکل و درد و رنج داشت، مطمئن از این بود که کلی آدم دور و برشن که حداقل با درد و غمش غمگین میشن و با خوشحالیش خوشحال میشن، اگه مطمئن بود توی این دنیای کثیف و پَست و آشغال، تنها نیست و یه عالمه آدم دور و برش هستن حتی اگه نتونن کاری براش کنن، هیچ وقت این همه مشکلات روانی و احساسی برای آدما به وجود نمیومد.
مهم نیست ما آدما چقدر میتونیم مشکلات و درد و غصه همدیگه رو حل و فصل کنیم. مهم اینه که کنار هم باشیم. خودمون رو نزنیم به کری و کوری و نفهمی تا خودمون راحتتر باشیم و دغدغه کمتری داشته باشیم. ما آدما در برابر همدیگه مسئولیم. در برابر عزیزانمون مسئولیم. بخدا آدما توی موقعیت های سخت و بدی که دارن، چشم انتظار دلجویی و احوالپرسی اطرافیانشون هستن. بخدا حتی یه اس ام اس و یا زنگ کوچیک، گاهی میتونه یه نعمت ناگهانی باشه برای اون فرد. یه دروازه به شادی و خوشحالی. یه دروازه به بهشت.
کاش خودمون رو اینهمه از عزیزانمون دریغ نمیکردیم و همیشه دور و بر عزیزانمون میموندیم و همیشه یه کم، فقط یه کم، مهربونتر بودیم.

نظرات 13 + ارسال نظر
touska چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 21:07

چقدردلم گرفت...بغض...بغض....بغض...

عزیزم...

touska پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 00:20

گاهی وقتاهم دوس داری باعزیزات همدردی کنی ولی اوناانقدرباهات مثل غریبه هارفتارمیکنن ودوس ندارن باهات حرف بزنن که ترجیح میدی راحتشون بذاری...خب وقتی قابل نمیدونن توروشریک دردوشادیشون کنن چه اصراری به کوچیک شدن هست؟

بلاخره توی هر غریبگی، هر دو طرف نقش دارن. باید بعضی وقتا دوربینو بچرخونیم سمت خودمون و ببینیم سهم ما توی این غریبه گی ها چیه؟

تارا پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 20:58

ولی به نظر من اینکه زیاد خودتو درگیر مشگلات اطرافیانت کنی خودت داغون میشی.عقیده ی من اینه تا زمانی که یه نفر ازت کمک نخواست از کنارش بگذر و بذار با غمش و مشگلش تنها باشه.نمدونم شاید من زیادی سیب زمینی ام.

نه. وقتی خودتو قوی کنی، داغون نمیشی.
ما از مشکلات اطرافیانمون داغون میشیم بخاطر اینکه خودمون ضعیفیم. و بخاطر همین ضعفمون دوس نداریم آرامش خودمون رو به هم بزنیم...

سراب بیابان پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 23:47

عزیزم من با نوشته هات موافقم ؛ چون تو این چند روز با برخوردهای اطرافیانم دیدم که چقدر محتاح دلگرمسشونم . هر وقت داشتم داغون می شدم با یک زنگ عزیزی نیرو میگرفتم و با انرژی بیشتری روزهای سختم رو پشت سر می گذاشتم . و خدا رو شکر که............................

عزیزم...
امیدوارم سایه مهر و محبتت رو سر ما باشه همیشه...

هنگامه جمعه 11 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 http://hengameharjomand.blogsky.com/

قبل از ک پستت وبخونم بگم الان وبلاگ عطر گندم بودم خیلی دلم براش تنگ شده بهش بگو عطرت داره از پیرهنی ک جا گذاشتی میپره بیا پیشمون نمیشه براش کامنت بزارم اینم نشونه ک تا کجا رفتم والابوخودا

امتحانات

ای خدا......

پس چرا این امتحانا تموم نمیشهخسته شدم از بس دنبال نمره دوییدم
نوشته شده در جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391ساعت 22:01 توسط عطر گندم

بشین دختر درس بخون دنبال نمره ندو

عطرش. دیگه به ما هم به زور میرسه ....
لطف کردی

هنگامه جمعه 11 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 http://hengameharjomand.blogsky.com/

هههییییییی سرباز مدینه گفتی و کردی کبابم یعنی درست حرف دلم و زدی پسر زدی توی هدف

اما من اعتقاد دارم خدا اگه یکی و گیر بندازه ب سینه ی دیوار میچسبوندش از هر طرف چپ و راستش میکنه خودمم یکی از قربانیهاشم

خدا نکنه...

هنگامه جمعه 11 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:55 http://hengameharjomand.blogsky.com/

سرباز کامنتی از گندم توی این پند پستت ندیدم الانه دنبالش گشتم بهش خیلی خیلی سلام برسون



نکنه تو اذیتش کردی

نه. کم لطف شده. کم سر میزنه...

چکاوک شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:13

خیلی خوب گفتی سرباز...
خدا رو شکر میکنم که اطرافیانی نسیبم کرده که توی کوچکترین لحظات ناخوشی تنهام نذاشتن
چن روز پیش هر چی سعی کردم نظر بدم نشد

ممنونم دوست خوبم...
خدا نگهشون داره برات...

خورشید شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:42

موافقم کاملا چون واقها احوال پرسی ما از اونا باعث دلگرمی و جون دوباره دادن به اونا میشه
اونا میفهمن که یکی هست که هواشونو داره

واقعن همینطوره....

گندم یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 16:56

این مدت به دلگرمی و پشتیبانی خیلیا که تو زندگیم برام مهم هستن احتیاج داشتم به این که احساس کنم هر اتفاقی خوب یا بد که دلیلش هر کسی باشه خودم یا هر کسه دیگه اون ادما هوامو دارن تنهام نمیزارن.که دلم به بودن و محبتشون گرمه اما.....
بگذریم این روزا هر کسی مشکلات خودشو داره منم سعی کردم بجای گلگی یاد بگیرم خودم با مشکلاتم کنار بیام که اسم طرز برخورد ادمای مختلف رو وقتی من به مشکلی برمیخورم مثل خودشون بزارم نگرانی و کمک کردن هرچند خیلی وقتا عملا اینطور نیست.
اجازه بده اینم من اضافه کنم:
(کاش بی شرط محبت کنیم بی دلیل برای هم باشیم نه فقط اون موقع هایی که شرایط باب میلمونه چون اونطوری خیلی اسون و کلیشه ای کاش برای اونایی که تو زندگیمون مهم هستن خاص حضور پیدا کنیم.)
میدونم مثل همیشه جواب نمیدی و اگرم بدی تهش "ممنون عزیزم....."فقط حرف دل بود.همین!

منطق.... ریسمونیه که وقتی آدما بهش چنگ میزنن هیچ وقت پشیمون نمیشن. دلی که هنوز به اندازه یه کوه نگرون عزیزشه و عزیز آدم نه تنها سعیی نکرده برای از بین بردن نگرونی اش، بلکه مرتّبن به این نگرونی و دغدغه اضافه شده، شاید زمان میبره برای باز کردن جایی برای محبت و دلگرمی. نباید از خیلی از دیگرون، دلگیر شد.
شاید بعضی وقتا باید دوربین رو بگیریم سمت خودمون و ببینیم سهم ما توی اتفاقاتی که افتاده چقدره؟ وقتی انگشت اتهام به سمت کسی دراز میکنیم، سه تا انگشت دیگه به سمت خودمونه.
نگرونیهای بی جواب....بد دردیه عزیزم.

برشا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 18:50 http://www.beresha-n.blogfa.com

سلام...پستش یجورایی حرفِ دلِ من بود..واینکه:

نگرونی های بی جواب..بد دردیه..!

آخ لمس میکنم با تک تکِ سلولام این جمله رو...

این حرفا حرف دل خیلیاست....

آناهیتا سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 19:39

ولی به نظر من دلداری دادن و این حرفا کار هر کسی نیست.
کسی باید اینکارو انجام بده که "بلده"
ممکنه آدم قصدش دلداری باشه ولی کاری که انجام بده فقط نمک پاشیدن رو زخم طرف باشه..
اما بهرحال نباید تنهاش بذاریم. حتا اگه چیزی هم نگیم و فقط کنارش بمونیم. همین کلی ارزش خواهد داشت واسه طرف

کنار هم بودن، حتی بعضی وقتا ارزشش بیشتر از چیزی دلداری دادنه.
وبلاگتو عوض کردی؟

شیدا شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 17:53 http://sheyda56nc.blogsky.com

دارم به این نتیجه میرسم این کاش ها لازمه ی زندگی آدم ها شده , اگه نبود که رسم زمین و ادم هاش آسمونی بود ....

بله...ایکاش ها جزء جدایی ناپذیر زندگیمون شدن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد