این شعر بهم خیلی آرامش میده. دوس دارم حافظ رو و بیشتر از همه ی شعراش، این شعرو.
دریایی از امید و خوشبینی توش موج میزنه....
یوسف گمــــــــــــگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلــــــبه احزان شود روزی گلستـــــــان غم مخور
این دل غمــــــدیده حالش به شــــود دل بد مکن
وین سرِ شـــــــــوریده بازآید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مـــــراد مـــــا نرفــــــتدایما یکســــان نماند حـــــــــــال دوران غم مخور
هان مشو نومــــــــید چون واقف نهای از سِرّ غیب
باشد اندر پرده بازیهـــــــای پنــــــــهان غم مخور
ای دل ار ســـــــیل فنــــــــــا بنیاد هستی برکَنَد
چون تو را نوح است کشتیــــبان ز طوفان غم مخور
در بیـــــــابان گر به شوق کعبـــــه خواهی زدقدم
سرزنـــــشها گر کند خار مغــــــــــیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیــــست کان را نیست پایان غم مخور
حافظا در کنج فـــــــقر و خلوت شــــــــبهای تارتا بود وردت دعــــــــــــــــا و درس قرآن غم مخور
به به
سر حال اومدیم
خیلی قشنگه منم خیلی دوسش دارم مخصوصا اگه توی فالم بیاد
داستان فردوسی بعد از اینکه شاهنامه رو تموم کرد رو شنیدی؟
میگن وقتی شاهنامه رو تموم کرد منتظر بود تا پادشاه شهر بهش خلعتی بده تا باهاش از فقری که گرفتارش بود نجات پیدا کنه و انتظارش بالاخره به سر اومد اما وقتی که داشتن تو گور براش خونه ای میساختن و اون خلعت سلطنتی دیگه باید زینت بخش سنگ قبرش میبود.انتظار فردوسی به سر اومد ولی خیلی خیلی دیر.
اینا رو گفتم که بگم انتظار بالاخره یه زمانی به سر میاد اما اینکه کی به سر بیادم خیلی خیلی مهمه.
نشنبده بودم این داستان رو. چه غم انگیز بود.
آره شاید دیر بشه. ولی آدم با امید زنده است. بعضی وقتا تنها چیزی که برات مونده همینه
به قول بروبچ oh yes
عشق و امیدواری خوبه. همیشه داشته باشش
ممنونم ازت...
باشد اندر پرده بازیهـــــــای پنــــــــهان غم مخور
واقعا درسته این شعر درک بزرگ حافظ و می رسونه
آره....