ماهها بود تو گلوم احساس فشردگی میکردم. چند بار دکتر رفتم. آزمایش دادم. آمپول پنیسیلین زدم. ولی خوب نشدم. تمام راه تنفسم بند اومده بود. به زحمت نفس میکشیدم. ولی....
امروز به یه نتیجه ای رسیدم. اون چیزی که راه گلوم رو بسته ، نه چرک، نه غده، نه هیچ چیز دیدنیه دیگه ایه. اون یه درده که داره خفه ام میکنه. یه بغض. یه آه...
امان از اون دردایی که نه بتونی فریاد بزنیشون، نه بتونی نگهشون داری...
امروز گریه کردم، یه کم بهتر شدم. ولی از عصبانیت زیاد، یه مشت زدم به زمین، فک کنم انگشتم ترک برداشته. ولی هر چی باشه، درد این یکی رو میتونم تحمل کنم...
با سلام شما برنده مشهد مقدس به سایت کاروان هئیت آوارگان یوسف زهرا مراجعه فرماییدعزیزانی که توسط وبلاگ برنده شدن درصورت تمایل میتوانند مشخصات خود یا یک پیام به سامانه30006385 ارسال فرماییندجهت ثبت نام یا تحویل جایزه لطفا به دوستان رفیقان نیز اطلاع دهید
در صورت امکان لطفا لینک کنید وخبر بدین لینکتون کنم
خوشحال میشم به منم سر بزنی ونظراتم بگی
توچته؟چرااینقدرغمگینی؟؟دردت به جونم به کسایی رحم کن که دوستت دارن تصمیم بگیرتاخوب شی دست خودته عزیزم
واقعا بعضی وقتا گریه تنها راه چاره ست.اما به تظر من امان از روزی که دردت حتی با گریه هم اروم نشه .اون وقت فقط باید سکوت کردو هیچ چیز مثل سکوت ادم رو داغون نمی کنه.برایت فردای بهتر ارزو دارم
مرسی عزیزم. منم امیدوارم هر چه زودتر دانشگاهت رو تموم کنی و فردای روشنت رو بسازی. البته تکی نمیشه ها!!!
سلام
گریه ی تلخ و کوبیدن مشت به زمین از عصبانیت ...من رو یاد خودم انداخت! با این تفاوت که به دیوار کوبیدم و جاش هنوزم روی دیوار هست.
گریه خوبه ولی به قول دوستمون وقتی که چاره باشه. گاهی دردها اونقدر عمیق اند که اشک کم میاری. بعدش فقط ساکت می شینی و مثل برج زهر مار به خودت می پیچی ..........
بمیرم الهی...
خدا نکنه