روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

اعتبار گم شده

یادمه، یه موقع، برای خودم برو بیایی داشتم. آبرویی، اعتباری....

الآن که به زندگیم نگاه میکنم و میبینم از اون زندگی آبرومند و پر از اعتبار، چیز زیادی برام باقی نمونده، دلم میگیره. نه از دست دیگرون. از دست خودم. چون دیگرون با من رفتاری رو میکنن و اون زاویه ای از دید رو درباره من انتخاب میکنن که من خودم میخوام. هر چقدر من خودم اجازه بدم آبرو و اعتبارم در معرض خطر قرار بگیره، خودم بایستی تاوانش رو بدم. اعتبار و آبرو، چیزهایین که بزرگترین سرمایه های زندگی هر کسی هستن و من چه ساده، اونا رو زخمی کردم. وقتی خودم به راحتی و خیلی جاها، از خودم گذشتم، باید انتظار داشته باشم دیگرون هم راحت تر ازم عبور کنن. وقتی من خودم قدر خودم رو ندونستم، به دیگرون هم این اجازه رو میدم که قدرم رو ندونن...

میخوام درستش کنم. تا جایی که بتونم. ببینم آب رفته تا چه حد به جوی باز میگرده...

نه دیگه پا میشم اینبار، خالی از هر شک و تردید، میرم اون بالاها مغرور، تا بشینم جای خورشید.....

نظرات 2 + ارسال نظر
نا شناس شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:40

بالاخره آدم یه موقع بایددست به کار بشه
.

زهرا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 22:14

چه خوبه یکی باشه که حرف دلتو نوشته باشه و اینجاست که میفهمی تنها نیستی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد