ساده بودو گویا مرگ خیلی بهمون نزدیکه کافیه فقط دستشو دراز کنه تا مارو درآغوش بگیره یه جوری این کارو میکنه که خودتم نمیفهمی مردی جدا اشاره قشنگی بود مخصوصا توی این شبا.
سلام سرباز جان. خوبی؟
منم خوبم که باشم.
ممنون از تمام مدت که میومدی و نظر میذاشتی و من تو فاز جواب ندادن نظرها بودم. ممنون که جوابمو ایمیل کردی و باز ..
اوضام خوبه اما خب هم میتونه خوب تر باشه هم بدتر...
بعله !! بعله !!
بعععععععله.
رو آینه پراید نوشته:اشیا از انچه در اینه میبینید نزدیک تراند
این احتمالا مدلش بالا تره
:)
و مرگی که همین نزدیکیست... :-/ :-/
اوهوم...
تکان دهنده بود...دردمان امد
آره. تکان دهنده...
فهمیدم تویی...
من یه چیزی بگم ؟
یعنی چی اونوقت؟
توضیح بیشتر لطفا
مرگ، نزدیکتر از اونیه که تصورش رو میکنیم...
افتاد
ممنونم از توضیح
خواهش میکنم...
خالا نمیشه ی کم دورتر نشون بده خیلی چندشه من از قبر میترسم خیلی جام تنگ میشه از جای تنگ خوشم نمیاد
چون جات تنگ میشه خوشت نمیاد؟!!!
عازم یک سفـــرم
سفری دور به جایی نزدیــــک
سفری از خود من به خـــودم
مدتی است نگاهم به تماشای خداســت
و امیـدم به خداوندی اوســـت…
آورین...آورین...ماژا الله
ساده بودو گویا مرگ خیلی بهمون نزدیکه کافیه فقط دستشو دراز کنه تا مارو درآغوش بگیره یه جوری این کارو میکنه که خودتم نمیفهمی مردی جدا اشاره قشنگی بود مخصوصا توی این شبا.
ممنونم از نظرت.
انقدر که خوب گفتی خودم ترسیدم
سلام سرباز جان. خوبی؟
منم خوبم که باشم.
ممنون از تمام مدت که میومدی و نظر میذاشتی و من تو فاز جواب ندادن نظرها بودم. ممنون که جوابمو ایمیل کردی و باز ..
اوضام خوبه اما خب هم میتونه خوب تر باشه هم بدتر...
این پستت واقعا جالب بود...
به به...
خواهش میکنم.
امیدوارمبهتر بشه شرایطت
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی
بسکه دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی
من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی
ممنونم از حضورت...
شعر قشنگی بود...
اووووووووووووهوم
:)
پس چی اگه جام باز باشه و ی ماهواره وصل باشه دیگه هیچ ملالی نی
:))
مرگ؟هیچ وقت نخواستم بهش فکر کنم.تنها کلمه ایه که میتونه منو به جنون بکشونه.
منم همینطوریم تارا جان. نمیتونم به زمانی فک کنم که دنیا هست، مردم هستن، همه چیز هست و من نیستم.
بعضی اتفاق ها بدجور به ما نزدیکند و بدجور ازشون غافلیم
آره...واقعا همینطوره...