روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم
روزهای زندگی

روزهای زندگی

زندگیم را دوست دارم

نماز

رفته بودیم پارک. موقع نماز بود. گفت میخوام نمازمو بخونم. بهش گفتم اونجا نمازخونه داره. اگه خواستی نماز بخونی برو اونجا. این رو بهش گفتم که خودش راحت تر باشه. آخه اگه روی همونجا نمازش رو میخوند چادرش کثیف میشد. بنده خدا فک کرد دارم بهش تیکه میندازم. با یه لحن مظلومانه ای گفت میرم اونور تر نمازمو میخونم براتون بد نشه. آبروتون نره. همچی که اینو گفت انگار دنیا رو سرم خراب شد. خدا خودش میدونه منظورم این نبود.

خیلی دوست دارم مادر. از همه عالم و آدم بیشتر... 

نظرات 5 + ارسال نظر
حسن جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:55 http://Www.Rayan-P30.Tk

لطفا به من سر بزنید. من ته دلم میگم که وبلاگ خوبی دارید..

nnn جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 http://www.bargfa.com

salaM

LB8 چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:47

عزیز ناراحت نشو میلیونها مادر وفرزنددرسرتاسردنیاهستندکه باهمه علاقه ای که به همدیگه دارندازدرک واقعی حرفاواحساسات هم عاجزندوازاین بابت زجر میکشنداین تقصیرهیچ کس نیست تفاوت نسل هاست فقط دوستش داشته باش همین

فاطیما دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 http://fatimapic64.blogsky.com/

اگه اون شخص مادرتون بود باید بگم یه مادر هیچوقت حتی اگرم از بچه دلخور بشه تو رفتارش تاثیر نداره
هیچوقتم سعی نمیکنه دلخوریشو نشون بده که بچه شو ناراحت کنه

حس مادرانه حسیه که آدم حتی اگر بچه ش بدترین رفتارو باهاش داشته باشه، بازم از عشق مادر به بچه کم نمیشه....

حالا شما هم که حرف بدی نزدید... شاید نیاز بود مهربون تر بهشون بگید... شایدم خب اشتباه منظور گرفتید...
نمیدونم والا

ولی خوب میدونم مادر بچه شو بی نهایت دوست داره!
همین

یا علی

مجاهد شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:53

بسم الله الرحمن الرحیم
اینو به خودشم گفتی؟؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد