ما خیلی چیزها را بلد نیستیم. خیلی چیزها را یادمان نداده اند.
بلد نیستیم چطور تنهاییمان را پر کنیم و برای خود دوست پیدا کنیم. این را میشود از هزاران هزار رابطه خارج از چهارچوب فهمید.
بلد نیستیم چطور خوشحالی کنیم. این را میشود از ساعتهای بعد از اعلام توافق و بعد از راه یابی ایران به جام جهانی از خیابانهای شهر، فهمید.
بلد نیستیم چطور عزاداری کنیم. این را میتوان از محرمها و ماه رمضانها فهمید.
بلد نیستیم چطور اطلاعات خود را زیاد کنیم. این را میشود از سرانه چند دقیقه ای خواندن کتاب فهمید.
بلد نیستیم عزت نفس داشته باشیم. این را میتوان از این همه وابستگیهای الکی در زندگیهامان فهمید.
بلد نیستیم چطور اطلاعات موثق به دست بیاوریم و منتشر کنیم. این را میشود از هزاران هزار پی ام که در طول روز بدون تفکر فوروارد میکنیم فهمید.
بلد نیستیم چطور عاشق شویم و نشان دهیم. این را میتوان از میلیونها ازدواج نا موفق و حسرتهای دلهای آدمها و اسیدهای پاشیده شده روی صورتها فهمید.
بلد نیستیم چطور عشق خود را نگه داریم. این را میتوان از این همه طلاقهای واقعی و عاطفی و زوجهای خواهر برادری در جامعه فهمید.
بلد نیستیم چطور همدیگر را تحمل کنیم. این را میتوان از این همه دلخوری ها در خانواده و دوستان فهمید.
بلد نیستیم به کار هم کار نداشته باشیم. این را میتوان از هزاران هزار پرونده در دادگاهها فهمید.
بلد نیستیم کسی را فقط به خاطر خودش دوست بداریم. این را میتوان از این همه فاصله ی بین آدمها فهمید.
دقیقا همینطوره ..و هیچ وقت یادنگرفتیم این بلد نیستم هارو تبدیل کنیم
ممنونم از کامنتت دوست عزیز...
خوب که چی؟ این جمع بستنها(ما) از دقت حرفت کم میکنه
ما منظورم بیشتر فرهنگ ایرانیه...
بلد نبودن که خوبه، دانستن و عمل نکردن خیلی بده. اولی از ضعف آموزش و اطلاع رسانیه ولی دومی ...
آره. دانستن و عمل نکردن بدتره....قبول دارم
قبول دارم
اصن عالی بود!
ممنون...
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم . .
من سکـوتم را فریـاد می کِشـم
آخر این آشوب درونم مـرا می کُشد . .
چه زیبا....