آدما نسبت به قبل، خیلی دو رو شدن. جلوت یه جور حرف میزنن و رفتار میکنن. پشت سرت یه جور دیگه.
گاهی وقتا دلت، یه دنیا از عزیزترین کسای زندگیت میگیره. پیش خودت فکر میکنی که واقعن حق من، این حرفا و این رفتاراست؟ اون موقع است که گیج میشی و رابطه منطقی بین عملها و عکس العملها برات نا مشخص میشن. هر چی فکر میکنی، نمیفهمی منطق طرفت چی بوده وقتی داشته این حرفا و رفتارا رو میزده و انجام میداده؟ اون موقع است که دلت تنگ میشه برای آدمایی که میان جلوی روت، بهت فحش میدن و ازت ایراد میگیرن. چون مطمئنی درونشون همینیه که دارن نشون میدن. نباید برای فهمیدنشون معما حل کنی...اگه بدن، ولی صاف و ساده ان. یک رو ان.
شاید من هم پیچیده شدم در قبال دیگرون. شاید دیگرون هم برای فهمیدن من، باید معما حل کنن. شاید من هم نسبت به قبل خودم، پیچیده تر، دو رو تر و مرموز تر شدم...
یاد دکتر شریعتی افتادم که می گفت: دنیا پر است از مردمتنی که تو را می بوسند در ذهنشان طناب دارت را میبافند
بله...متاسفانه
میگن یک پیرمردی 3 تاپسر داشته .. یک پسرش هر چی میگفته راست میگفته .. یکی دیگش هر چی میگفته دروغ میگفته .. سومیش هم بعضیها رو راست میگفته بعضیها رو دروغ .. از پیرمرده میپرسند از کدوم یکی اینها خیلی بدت میاد .. جواب میده از اون سومی .. همه تعجب میکنند که ای بابا . اون سومی که بالاخره توی حرفهاش راست وجود داره ... جواب میده اقا جان .. اون اولی که خدا خیرش بده ... دومی هم که تکلیفش پیش ما لااقل روشنه .. سر حرفهاش ون میدونیم همش دروغه با خودمون کلنجار نمیریم .. ولی این سومی خدا لعنتش کنه که بخاطر اینکه لای دروغهای ممکنه حرف راستی هم خوابیده باشه همش باید حرفهاشو برانداز کنیم و درگیرمون کنه ...
کلا خوبه آدمها مقید به یه چیزی باشن لااقل میتونی این چیزا رو تشخیص بدی
حکایت زیبایی بود...
واقعن همینطوره...
از اینطور آدمها بشدت بیزارم... بیزارم....
تمام نوشته هات از کلمه ی اول تا کلمه ی آخر درسته
درست ـ درست
ممنونم...
و چقدر این عکسه زیباست
به دل می شینه
باز ممنونم...
چقدر دلم برای وبت تنگیدده شده بود ولابوخودا
باز هم لطف داری...
آدرس وبلاگتو میدی بهم؟