داشتم فکر میکردم خیلی از مشکلات ما از اینه که حد کفایت مسائل و احساساتمون رو برآورد نمیکنیم. یعنی نمیدونیم چه وقت دست از اون کار بکشیم. چه وقت از یه رابطه بیایم بیرون. چه وقت از کارمون دست بکشیم و مشغول یه کار دیگه بشیم. تا چه اندازه وقتمونو در اختیار دیگرون قرار بدیم. تا چه اندازه کمک کنیم. چه وقت دست از غذا خوردن بکشیم. تا چه اندازه سوگواری کنیم. تا چه اندازه ناراحت بشیم. چقدر خوشحالی بشیم. چقدر دوست داشته باشیم. چقدر وابسته بشیم.
چه وقت دست از غفلت خودمون بر داریم و به خودمون بیایم...
شاید هیچ وقت این چیزا رو بهمون یاد ندادن...
این جمله آخرت رفع تکلیفه. همیشه با گفتن این حرفها میخواهیم خودمون رو مبرا کنیم. بنظرت زندگی تو این دنیا، همسایه های رنگارنگ، زندگی تو مدارس گاها 12 ساعته،زندگی دانشجویی، ماموریت، کار،... اینا کافی نیستن واسه یادگرفتن و تجربه کردن؟!!
آره...شاید کم کاری از خودمون بوده...
یاد گرفتم اندازه خیلی چیزا رو از براندازی شخصیت آدمایی که باهاشون در ارتباطم تعیین کنم!
این درمورد احساسات و عشق ورزیدن بودن!
هر چیزی حدی و اندازه داره درسته سرباز
درسته...همینطوره....
همون برنامه ریزیه دیگه...یاد میدن به نحوه ای دیگه بطور صریح نه...انگاری اموزش همیشه باید پشت پرده باشه
تو خعلی میفهمی بخاطر همین اذیت میشی ی کم مث من باش بیخیال
اختیار دارین....
دقیقا باهاتون موافقم!خیلی چیزا رو بهمون یاد ندادن این یکیم روش!
خودمون باید دست به کار شیم و یاد بگیریم کم کم این چیزا رو..
اینم یادگرفتنش سخته...